-
ما را فریب دادی و جای گلایه نیست ..ما زودباوریم و تو دلالِ اعتماد
دوشنبه 28 اسفند 1402 11:55
جعبه ی نخودچی رو گذاشتم رو پام و دو تا یکی میندازم بالا. به طور وحشیانه از اوضاع پوست و هیکل که نگم بهتره . در واقع باید بگم گور پدرِ همه چی .. وقتی جون میکنی خوب باشی، وقتی جونت از کونت میزنه بیرون که بهترین ورژن خودت باشی و یکی هست زارت گند بزنه تو اعصابت و حس ناکافی بودن و حال بهم زن بهت بده ، اونوقته که میگی فاک...
-
کارما
سهشنبه 22 اسفند 1402 00:21
-
یه گل تو گلدونت باشه کافیه ،دو رو برتو پر از علف هرز نکن !
سهشنبه 22 اسفند 1402 00:00
خبر رسید که تراویسِ وبلاگ نویس در نهایت پدر شدن .امیدوارم این نوگول شکفته به بار بشینه و یه آبانی مغرور نصیبشون بشه. یادمه پارسال که پست گذاشتم از دعاهای لحظه تحویل سالم این بود که ایشان صاحب دوقلو بشوند . گرچه رسم روزگار بر اینه که آدم ها حافظه ی کوتاه مدتی دارند ... پ ن :پست قبل به مذاق خیلی ها خوش نیامد .فی الواقع...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 اسفند 1402 12:32
خدا را صد هزار مرتبه شاکرم که خیلی مجبور به استفاده از تاکسی های خطی نیستم . مگر سالی دو سه بار! آقا چیه هیکله این دخترای هفده هجده ساله عین گاو شده! زمان ما همگی باربی بودیم . به ولله بعد از یه شکم زاییدن هم سعی بر این داریم همچنان خوش هیکل بمونیم ! زورمون رو میزنیم حداقل . دخترک به زور هجده سال هست .از حجم رون و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 اسفند 1402 20:36
یعنی نچسب تر و بد صدا تر و بد الکتریک تر از این دخترِ بازغی مگه داریم ؟ اه گوشت تنم ریخت...
-
کویز اف کینگز ...
پنجشنبه 17 اسفند 1402 00:54
یه بازی ای هست که بنده از سر بیکاری و روزمرگی ریختم و گه گداری بازی میکنم . البته هم بازی هست و هم شبکه اجتماعی . و روز به روز دارم بیشتر به این مسئله پی میبرم که تعداد مردهای روان پریش،خودشیفته، بیمار جنسی،و در کلامی ساده تر ک.ص خل به شدت زیاد شده . و این قضیه ترسناکه . البته که من منکر این نمیشم که خودم هم شدیدا دو...
-
اندکی روزمرگی ..
سهشنبه 15 اسفند 1402 15:16
نشسته ام در سالن انتظار مادران و با اهنگ 'وای چه کنم وای چه کنم کجا اونو پیدا کنم'ضرب پا گرفته ام.. چند تایی از مادرانِ زهلم گتمیش کوپه ای نشسته اند و تدارکات سفره هفت سین میبینند. بعضی های دیگر سرشان را در گوشی فرو برده اند و من خوشحالم از این که مجبور به معاشرت نیستم. تصمیم گرفته ام از همین خوشی های کوچک نهایت لذت...
-
بانوی سرخ پوش...
پنجشنبه 10 اسفند 1402 18:53
نشستم روی نیمکتِ رو به روی پله برقی ... خاطره های اون روزِ به خصوص رو برای خودم یادآوری کردم .لذت بخش بود ؟ اره خیلی چشمم خیلی دنبالت گشت . دنبال همون مرد با پولوشرت نارنجی .. مغزم قادر نبود با لباس زمستونی تصورت کنه . جزییات اون روز یادم مونده بود .برای منی که ادم کلی نگری هستم جای تعجب داره. یه چیزایی هست که نمیتونم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 اسفند 1402 22:10
میگه من از سر کار اومدم خسته ام. انگار من از صبح زدم و رقصیدم و قر دادم. خوب منم سر کار بودم . از صبح شستم و پختم و سابیدم و بچت و بردم گردوندم سرگرم کردم .منم از صبح جز کارتون دیدن و انجام خرده فرمایشات گل پسرت کاری نکردم. اگه فک میکنی همینا خیلی ساده و لذت و بخش ِ بیا جاهامون عوض والا
-
خاله زنکی ۲
دوشنبه 7 اسفند 1402 22:41
معمولا تو اینستا یا همین بلاگ اسکای یکی خیلی همسرم همسرم میکنه کنجکاو میشم برم ببینم چه خبره . الان هم اتفاقی یه پیجی رو دیدم که دختره پنجه ی آفتاب مهماندار بود و داشت آموزش خلبانی میدید . شوهرشم خلبان بود . اون چقدر خوشگل و خوب بود لعنتی ... ای خدا جون چرا بعضی ها رو اینجوری بغل کردی اخه.. الان از شدت حسادت دارم جر...
-
اندکی خاله زنک بازی ...
دوشنبه 7 اسفند 1402 16:50
از اونجایی که حوصلم خیلی زود سر میره ، هر چند ماه یک بار یه خونه تکونی اساسی میکنم و یه سری رخت و لباس و کیف و کفش رو میدم بره ... حالا مدتی هست که دلم نمیاد همین جوری بدم بره . انقدر مفت و مجانی دادم رفته که زورم میاد جدیدا... لذا به قیمت خیلی خیلی کم شاید در حد مبلغ خرید دو بسته چبپس ! میفروشم اینجوری هم من خوشحالم...
-
ف.ا.ک
شنبه 5 اسفند 1402 13:22
یعنی خاک تو سر این ملت کنن علاوه بر پی پی سگ رو چمنا و پیاده رو همه جا باید شاهد عن انسانی هم باشیم اه اه اه
-
تمام مردان این شهر شاعرند،و میدانند، زیباترین شعری که تاکنون یک مرد سروده است، خنده ی یک زن است...!
جمعه 4 اسفند 1402 18:13
بالاخره طلسم رو شکستم و بعد از مدت ها جلوی زر زر درونم که نمیزاشت تکون بخورم و با 'میخوای چیکار میخوای چیکار ' مغزو روانم و ساییده بود ایستادم و بالاخره کفش تق تقی خریدم . بعد از هفت و خورده ای سال ... الحق و والنصاف که خیلی خوشگلن و راضیم از خریدنشون. گرچه سایه سر باز هم کج و کوله کرد قیافشو که البته پشیزی مهم نیست....
-
تو انقدر ذوقم رو کور کردی که ،نه دیگه حوصله برگشت به تو رو دارم ،نه حوصله آشنا شدن با آدم جدید رو ...
سهشنبه 1 اسفند 1402 23:17
تعداد روزهایی که حوصله دارم انگشت شمارن.امروز از اون روزایی بود که معاشرتِ درونم قل قل میکرد . تصمیم گرفتم آرایش کردن رو به حداقل برسونم . سیاهی و ریز بودن چشمامو بپذیرم و با بزرگ بودن دماغم کنار بیام . لذا با قیافه ای به مانند مرده ای برخواسته از گور ،راهی کلاس پسرک شدیم . خودم رو به زور درون جمع مادرا جا دادم .وارد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 بهمن 1402 01:07
-
من هنوز هم از ته دل او را دوست دارم .اما اکنون آرزو میکنم که ای کاش دوستش نداشتم .او لیاقت چنین عشقی را ندارد ....
یکشنبه 22 بهمن 1402 22:57
وقتی میخوای با کسی دو کلمه حرف بزنی هیشکی نیست . ولی وقتی کار داری و دستت به جایی بنده از زمین و زمان میریزن سرت .. پ ن :احساس میکنم تلگرام دلمو زده . مثل خیلی چیزا که سریع دلمو میزنن..
-
ضرورت استفاده از وسایل پیشگیری..
سهشنبه 17 بهمن 1402 14:55
وقتی یه بچه ای قلدره ، لات بازی در میاره، شعور و شخصیت نداره ، (که البته میدونم این رفتارها کپی برداری شده از پدر عنترشه )و بچه ی من رو میزنه ، خیلی ناراحت میشم و نمیدونم چی بگم. به بچم بگم تو هم بزن ؟! بگم ولش کن خره نمیفهمه؟! اون کلامی که اون لحظه باید بگم چی باید باشه که التیام بخش باشه واسه ناراحتیه بچه م. جالبیش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 بهمن 1402 15:56
برق رفت پسرک کلاس داشت نتیجه رفت و برگشت = اسنپ گوه تو مغز برق منطقه با خسارت مالی امروز.... پ ن : این که بعضی خانم ها و دختران میتونند لوندانه حرف بزنند جوری که با حرف زدن معمولیشون ، همون سلام الیک همیشگی ، طرف پشتِ خط رو داغ کنند از هنرها و استعداد های ذاتی هست که متاسفانه من ندارم !
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 بهمن 1402 22:00
دلم س.ک.س میخواد ولی نه با همون آدم همیشگی .... . . . .
-
آشیانی گر نمیسازی ،نکن ویران دلی ....
جمعه 6 بهمن 1402 16:36
سردم است. خود را به شوفاژ چسبانیده ام. تلاس های اخرم برای متقاعد کردن این مرد برای روشن کردن شومینه بی نتیجه ماند. از فوبیای خفگی رنج میبرد. از صبح که بیدار شده ام هیچ کار مثبتی انجام نداده ام . گوشی به دست اپ های مختلف رو میگردم. بازی ، اینستا ، تلگرام ، تبدیل به مثلث عشقی من شده اند. کمی ایرج خان هم دیده ام. البته...
-
بدان که من،هر آنچه باید به تو میگفتم را ،هیچ وقت نشد که بگویم...
چهارشنبه 4 بهمن 1402 16:11
خارجی ها یه اصطلاحی دارن که میگه I am done ! یه جورایی یعنی بریدم ! و من در آی اَم دان ترین حالت ممکنم. یه حس بدی دارم .به قدری ناراحتم که نمیتونم حرف بزنم و دلیل رو بگم.دلم میخواد یکی بود و فقط از نگاه کردن بهم میفهمید درونم چه آشوبیه . واقعیت اینه که من گولش رو خوردم. تایم زیادی از این زندگی مشترک نمیگذره ولی کثافتش...
-
تو آخرین حوصله و ذوق من ، برای دوست داشتن یک آدم بودی ...
یکشنبه 21 آبان 1402 22:58
وقتایی که بیکار میشم فقط میخورم .اصلا هم مهم نیست چی دم دستم باشه . بدبختی اینجاست که بیکار هم نیستم ، ولی حوصله ی انجام کاری رو هم ندارم . نیت کردم پسرک بخوابه بلکه کمی ورزش کنم. طفلک گرفت سر شب خوابید دریغ از یکی دو تا حرکتِ سگ و گربه ! مشق ها مو انجام دادم . باید چند تا برگ زبان میخوندم که نخوندم . یه وقتایی میگم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 آبان 1402 13:09
بعضی وقتا به سرم میزنه کانال تلگرام رو دوباره به راه کنم این بل بشو های اجتماعی رو با ذکر عکس بزارم دسته جمعی فوحش بدیم . کامنت های پست قبل رو سر فرصت جواب میدم بوس
-
سعی بسیار نمودیم به جایی نرسید...
پنجشنبه 18 آبان 1402 23:03
میخواهم بنویسم شاید کمی از حجم ناراحتیم کم کند. با پسرک مشغول بازی میشوم. وسط قوربان صدقه های مادر و پسری ، بهم یادآوری میکند که شیر نداشتم ، با تکرار و تاکید و مسخره . این که در آینده نمیتوانم منت شیر دادن هم سرش بزارم . غم عالم سرازیر میشوند سمت دلم. خدایا این حجم از گاو بودن در یک آدم توجیحه منطقی ندارد. بین انتخاب...
-
شهروندِ خر
سهشنبه 16 آبان 1402 12:41
هر جا میری میخوای یه زیر انداز بندازی بشینی میبینی عنِ سگه خوب دیوث پدرِ بی پدر مادر کثافت سگت رو جمع کن دیگه . تا بهتون هم میگیم ، زر میزنید بچمه بچمه ما هم بچه آدمیزاد داریم ولی عن و گوهشو ول نمیدیم تو مکان عمومی خرِ الاغ ..
-
درس روز ...
دوشنبه 15 آبان 1402 14:09
رو در و دیوار و کف و سقف و آیینه دستشویی همه جا نوشته لطفا خواهشا تمنا میکنیم اسپری نزنید ... باز عین خر اولین کاری که میکنه زارت اسپری در میاره میپاشه رو خودش . خوب قوزمیت با اون هیکلِ نداشتت قبل اومدن یه آب بزن به اون بدنت که مجبور نباشی با اسپری خالی کردن خوشبو کنی خودتو ... اه کثافتِ حال به هم زن ِ کند ذهن
-
نورت آف ایران .آبان ۴۰۲
سهشنبه 9 آبان 1402 21:13
امشب از اون شب هایه که دلم میخواد ناز نوازش بشم .یه سینه پشم و پیلیه مردونه باشه که خودم و توش رها کنم . بهش پیام میدم 'خوابیدی'؟ منتظر میشم اما جوابی نمیگیرم . پسرکم به خواب رفته . بلند میشم پله ها رو ریز ریز میرم پایین . نشسته خیار میخوره و فوتبال میبینه . برای سر حرف بازکردنی میگم گشنته ؟چیزی میخوری بیارم . با همون...
-
تو غمگین ترین زن جهان بودی ،این را از لبخند های بیشمارت فهمیدم .
یکشنبه 7 آبان 1402 14:21
روزم رو با خبر مرگ بازیگر فرندزر شروع میکنم . حقیقتا خیلی ناراحت میشم و گریه م میگیره .پسرخاله ی بابام نبود ولی همینه دیگه یه سری از آدما ندیده و از دور انرژی شون خوبه . از کلاس یک ساعته اهورا و بعد هم پارک گردی برمیگردیم. خودم رو پهن تخت میکنم ،عین ستاره دریایی . پاهام درد میکنن. قصدم اینه که باشگاه رو بزارم کنار...
-
و آبان اردیبهشتی ست روی گل های پیراهنت..
چهارشنبه 3 آبان 1402 11:44
باشگاه امروز رو پیچوندم . خوابم میاد و حوصله ندارم .ولی این که بعد از باشگاه باید میومدم و خسته و هلاک پسرک رو به گردش میبردم هم مزید بر علت بود . بدنم با هزار و یک جور مولتی و تقویتی باز هم کم میاره . از حضرت خواهش میکنم اهورا رو ببره بیرون یه تابی بده .گاهی وقت ها دلم بدجور میسوزه واسش .از این زن ِ به شدت مودی و خل...
-
رو به روی آیینه می ایستم ،و آیینه سعی میکند ،سعی میکند ،سعی میکند از این همه خرابه چهره بسازد ...
دوشنبه 1 آبان 1402 12:56