از وقتی طفل صغیری بودم از ننه و آقا و خواهر و برادر و بقال و چغال و در و همسایه و آشنا و غریبه دختر خاله پسر عمه همه بهم میگفتم دماغ گنده !
اصلا نقل مجالس بود این دماغ من و اسباب تفریح و سرگرمی و خنده و بذله گویی.
و من چقدر از این قضیه ناراحت بودم و حساس شده بودم .
و البته حساس هستم .
حالا چرا این زد بیرون
چون که پسرک چند وقتیه مدام میگه دماغ گنده
و این لفظ رو وقتی میخواد بوسم کنه میاد .
و منی که همه خاطرات تخمی بچگیم برام تداعی میشه ..
دندونم درد میکنه
از قبل عید میخوام برم اوپی جی بگیرم و هنوز نرفتم
نمیدونم چرا برای انجام کارهام انقدر هولی شدم
یعنی نیاز دارم یکی هولم بده یا دستموبگیره برداره ببره …
واقعا ای کاش میتونستم شیک رفتار کنم
شیک حرف بزنم
هر حرفی رونزنم
هیجانی نشم
کصمشنگ بازی در نیارم
عین یه دختر بچه هیچی ندونِ دو ساله میمونه عقلم .
از دست خودم واقعا ناراحتم …
برای منی که همیشه از بچه و بچه داری غر زدم جای تعجب داره که این حرف رو بگم
ولی
خیلی از شب ها دلم نمیخواد بخوابه
همچنان دلم میخواد بغلش کنم و به خودم فشارش بدم و ماچ بارونش کنم .
خیلی زود داره بزرگ میشه و من دلتنگِ این لحظام …