سعی بسیار نمودیم به جایی نرسید...

میخواهم بنویسم شاید کمی از حجم ناراحتیم کم کند.


با پسرک  مشغول بازی میشوم. وسط قوربان صدقه های مادر و پسری ، بهم یادآوری میکند که شیر نداشتم ، با تکرار و تاکید و مسخره .

این که در آینده نمیتوانم منت شیر دادن هم سرش بزارم .

غم عالم سرازیر میشوند سمت دلم.

خدایا این حجم از گاو بودن در یک آدم توجیحه منطقی ندارد.


بین انتخاب کیف مرددم .بیرون مغازه با اخم تخم ایستاده.برمیگردم و صدایش میکنم ، نظرش را میخواهم.بدون این که جوابی بدهد سرش را برمیگرداند.

فروشنده که پسرک جوانی ست متوجه میشود .خودش را به ندیدن میزد.

لبخندم را نگه میدارم .

رو به پسرک میپرسم کدامشان از نظر ایشان بهتر است.

همان را برمیدارم و کارت را به سمتش میگیرم .


مسیر بعدی را میپرسد .میگویم نمیدانم.نظرش را میپرسم 

او هم همین جواب را میدهد.

پسرک اما پیشنهاد پیتزا میدهد.

راهی رستوران میشویم .

یک‌میز تنگ‌ و تاریک نصیبمان میشود .بین دو خانواده ی چندشِ مذهبی با تعداد زیادی فرزندِ به در نخور تر از خودشان .

سرش را در گوشی فرو میبرد.پسرک خودش را مشغول میکند و من هم ملت را برانداز میکنم .

اکثرا با خانواده اند یا دختر پسرهای جوان .

هر کسی مشغول داستان سرایی خودش است .

نگاهم می افتد به گارسن  دستمال کش انتهای سالن .به من نگاه میکند .شاید او هم از حجم تنهایی من میان این جمعیت دلش به رحم آمده است .


در راه منزل سعی در عوض کردن جو دارم .از مدل تراشیدن ِ محاسِن ش تعریف میکنم .علت ناراحتیش را نمیدانم .شاید درخواست های مکرر برای سکس و نه گفتن های مکرر من باشد ، شاید درگیری کاری باشد .

الله اعلم 

بالاخره دهن مبارک را باز میکند .

باور دارد که من زن نیستم  و زنییَت ندارم.

تمام 

حتی در توانم نیست که علت را جویا شوم .

فقط حواله هاش میدهم به زن هایی که زنیت دارند ...


آنهایی که لوندی بلدند،دماغ عملی و لبهای پروتز شده دارند با مژه گان بال زدنی .آن هایی که مدل حرف زدنشان دل را میلرزانند .




دلم برای خودم  تنگ شده 

برای همونی که دیگه وجود نداره تنگ شده ..

نظرات 10 + ارسال نظر
مامان خانومی شنبه 20 آبان 1402 ساعت 19:03 http://mamankhanomiii.blogfa.com

عزیزم پست هات رو که میخونم عمیقا ناراحت میشم برای حال خودت و پسرک امیدوارم روزنه امیدی تو این زندگی برات پیدابشه و تو استفاده کنی . تجربه ۱۲ ساله من از زندگی مشترک میگه هر آدمی یه لم (نقطه ضعف ) داره و بایدازاون استفاده کنی برای ورود و به دست آوردنش . قطعا شوهر توهم همینطور هست ببین چی دلش میخواد چی دوست داره یه مدت به مراد دل اون باش تا جایگاهت در نظرش مثبت و محکم بشه اونوقت با ادامه دادن همون طریق به خواسته های خودت هم برس . من به شخصه تو زندگی خودم مثلا همسر یه تقاضا داره از من و اون براش مهمه که حتما مهیا باشه همیشه خب برای من سخته حتی تعدادش هم برام زیاد ولی وقتی میبینم اگر براش آماده نکنم هم کام خودم تلخه هم اون هم زندگیم و بچه ها چه کاریه خب ؟! یکم پا روی دل خودم میذارم و میشم همونی که اون میگه اونوقت که اون میشه راضی منم هرچی بخوام نه نمیاره . امیدوارم از این سردی و تاریکی در بیاد حال زندگیت

نسیم شنبه 20 آبان 1402 ساعت 10:16

شیر ندادی به پسرت که ندادی
تو این دوره زمونه با سزارین و هزار عامل مزخرف بیرونی کی دیگه به بچه ش شیر میتونه بده
ولش کن بابا
دیوانست این شوهر تو هم پی چی میگرده
ف جان , هی جواب رد به درخواست سکس نده
البته من در جایگاه قضاوت و نصیحت نیستم
ولی جیگر این رد کردنای زیادی روابطتت و با همسر خراب تر میکنه

دنبال زیر بغل ماره :/

نیکو شنبه 20 آبان 1402 ساعت 07:35

خصوصی
پاشم بیام یه کافه بغلت کنم؟
برات جایزه بخرم پست کنم؟
یه ساعت مشاوره (با خودم)بهت هدیه بدم؟
امیدوارم دلت خیلی شاد بشه

اررررره چرا که نه
همه رو هستم خدایی

نیکو شنبه 20 آبان 1402 ساعت 07:33

دلم خون شد
می دونی این مدل تنهایی که می کشی خیلی خیلی سخته.اینکه یکی باشه و انقدر تنها باشی.
قلبم فشرده میشه هیچ کاری از دستم برنمیاد

فدای قلبت مهربون
میگذره ...

گیل‌پیشی جمعه 19 آبان 1402 ساعت 23:11 https://temmuz.blogsky.com/

سلام دوست عزیزم.
مهم اینه که اولویت خودتون باشید.
مردها بیشتر از زن‌ها قهر می‌کنن‌ ها.

درسته خانوم مهندس

خورشید جمعه 19 آبان 1402 ساعت 20:38

آدم یه جوری دلش برای خودش تنگ میشه انگار هزار سال از خودش دور شده

واقعا ..

Lili جمعه 19 آبان 1402 ساعت 10:12

کاش میتونستم الان بغلت کنم
تو یک زنی
تو زیبایی
جذابی
تو مادر خوبی هستی
اینو هیچ کس نمیتونه ازت بگیره
نمیتونه بگه نیستی چون فقط خودش قدرت درکش رو نداره
پسرک همه چیو متوجه میشه
شک نکن
از درست کردن این رابطه
از این ادم نا امید شو
حتی اگه قراره به هر دلیلی کنارش بمونی
این تلاش بیهوده ی هر باره
این امید واهی بی نتیجه تو رو خسته و فرسوده میکنه
حق هیچ کس نیست اما تنهایی زندگی کردن
تنهایی ادامه دادن رو تمرین کن
تا یه روز و یه جایی که سرپا بشی و هنچین بی لیاقتی رو پرت کنی از زندگیت بیرون

خیلی وقته نا امید شدم و‌ولش کردم با این که جسمم کنارشه

تلاش نکن بفهمی چرا دوباره اژدها شده

سر موضوعات همیشگی

شهرزاد جمعه 19 آبان 1402 ساعت 01:48

زنیت دیگه چه کوفتیه؟ بعد به خاطر اینکه فکر میکنه زنیت نداری قهره؟ من بودم میگفتم عوضش تو خیلی زنیت داری :|

هاهاها دیووونه:))

آقای رعد جمعه 19 آبان 1402 ساعت 00:13 https://iammrthunder.blogsky.com/


از ایشاون اصرار و از شما انکار، مثل اینکه تلافی کردین

تا حالش جا بیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد