از همین امروز تصمیم گرفتم یه تغیری تو مدل بچه داریم بدم.

 .یک این که دیگه بهش غذا ندم .انقدر ندم بهش چیزی که بفهمه مسجد جا گوزیدن نیست .میزارم جلوش از این به بعد خورد خورد ،نخورد به درک!

خسته شدم بس که با زر و برو فیلم و کارتون دنبالش کردم واسه یه قاشق غذا.

اخرم میریزه بیرون انگار داره گوه میخوره پدرسگ.

.

.

.

دو این که هر وقت خسته شدم و خوابم میومد بیام بخوابم ‌انگار نه انگار وجود داره اصن.

سه این که دیگه هر روز بیرون نبرمش و عذاب وجدان نگیرم واسه این که همش پا کارتونه..

به درک که خنگ میشه کند ذهن و کودن میشه .به یه ورم


زدمش و پرتش کردم از رو مبل پایین.

محبت و ناز کشیدن بچه انگار نتیجه عکس میده .




تو بغلم دراز کشیده داره شیشه میخوره...

با یه دستشم گوشمو داره بازی میده ...

گوشام تو این یکساله شده قدِ گوشای خر !انقدر که میکشتشون ..فکر میکنم فیتیش گوش داره بچه ...

دارم به زور میخوابونمش تا خودمم ولو شم.

خونه دوباره کثیف شده و زمینش لوچ وچسبناک.

خداروشکر بچه سالم و آرومی دارم.

فقط خودم به شدت بی حوصلم و بی انرژبم ..

این طفلک بازی میخواد جنب و جوش میخواد که من حسش رو ندارم..

اینم بگم از ۹۹ درصد ننه ها امروزی بهترماااا.

چاق شدم ..تو این تعطیلات ۳ کیلو رفتم بالا.همشیا میخوام بخوابم یا بخورم .

میدونم غلبه بلغم دارم 

ولی اراده اینو ندارم مراعات کنم و نخورم ...

خیلی فداکاری براش کردم .چشمم کور دندم نرم .

میخواستم دنیا نیارمش.