ضرورت استفاده از وسایل پیشگیری..

وقتی یه بچه ای قلدره ، لات بازی در میاره، شعور و شخصیت نداره ، (که البته میدونم این رفتارها کپی برداری شده از پدر عنترشه )و بچه ی من رو میزنه ، خیلی ناراحت میشم و نمیدونم چی بگم.

به بچم بگم تو هم بزن ؟!

بگم ولش کن خره نمیفهمه؟!

اون کلامی که اون لحظه باید بگم چی باید باشه که التیام بخش باشه واسه ناراحتیه بچه م.

جالبیش اینجاست که به اون بچه ی گوساله هم تذکر میدی ، بدتر میاد تو شیکمت و چهار تا بارِت میکنه.

اینجور مواقع واقعا خودم رو کنترل میکنم سیلی نخوابونم در گوش بچهه و این وقتی اتفاق میوفته که چشمم دچار تیک عصبی میشه و میپره مداوم.

مخلصِ کلام این که به جای این که دو تا یا چند تا پس بندازین ، اون کاندوم سگ مصب شده رو بکشین رو سرِ اون بچه اژدهای افسار گسیختتون تا یه گوهی مثل خودتون تولید نکنید.

نظرات 11 + ارسال نظر
نسیم پنج‌شنبه 26 بهمن 1402 ساعت 21:14

یکی از دلایلی که من با کسی که بچه داره رفت و آمد ندارم همینه.
خودشون که شعور و شخصیت ندارن یاد بچه بدن، بچه رو هم دریده پررو بار آوردن.
منم نمیتونم تحمل کنم.
بچه ادا بیاد میخوابونم زیر گوشش و مادرشم حرفی بزنه دوتام اون و میزنم.
کلا جنگ بین المللی راه میندازم.

اخه بچه نیاز به معاشرت داره نسیم

ریزه میزه پنج‌شنبه 26 بهمن 1402 ساعت 19:20 https://manrabekhan.blogsky.com/

:) واقعا بزرگ کردن بچه سخته. چه رفتاری کنی تو سری خور نشه. یا بزن بهادر نشه. یا دچار اسیب روحی نشه...... سخت ترین کار دنیاست

مرسی عشقم انقدر با شعوری تو

دیازپام سه‌شنبه 24 بهمن 1402 ساعت 19:19 http://diazepam.blogsky.com

من به خواهرزاده ام که آمادگیه همیشه میگم کسی اذیتت کرد تو هم بزنش. اصلا نترس. بهش حتی یاد میدم چیکار کنه. بهشم میگم بعدش شاید حتی کتک بخوری دردت هم بیاد ولی اشکال نداره. شجاعت یعنی همین که میدونی دردت میاد ولی انجامش میدی. پسر باید یاد بگیره چطوری از خودش دفاع کنه. نیازشه. به پدر مادر یا معلم و ناظم گفتن مشکلی رو حل نمیکنه. خودش باید از پس افراد قلدر مدرسه بربیاد

قلدری ذاتیه اخه
هر چقدم یاد بدی بچه به ذات خودش که اروم بودنه برمیگرده

آقای رعد پنج‌شنبه 19 بهمن 1402 ساعت 23:08 https://iammrthunder.blogsky.com/

موقعیت های بدیه
آدم نمیدونه چیکار کنه واقعاً
نظر رضوان خانم و امید جالب بود

Lili پنج‌شنبه 19 بهمن 1402 ساعت 14:47

چه خوب که برگشتی
چه خوب که مینویسی
اول اینکه با اون بخش وسایل پیشگیری شدیدا موافقم
اما من اگه بودم مداخله نمیکردم
دقیقا تا جایی که اسیبی متوجه جسم و روان بچه ی نداشته م نشه
اما اگه اسیب زاست قطعا اول یه تذکر جدی به خود بچه میدادم جایی و طوری که ننه بابای بی خیالش بشنون
اگر هم گوش نکرد یا بی ادبی کرد ادامه نمیدادم
قطعا بچه ی مردم رو نمیشه تربیت کرد
تو هر سنی
دست بچه خودمو میگرفتم و بلند طوری که همه بشنون و خود بچه مم حساب کار دستش بیاد میگفتم فلانی داره بهت اسیب میزنه و اینکار درست نیست و کسی هم انگار نمیخواد رفتار درست یادش بده دیگه حق نداری با فلانی بازی کنی و بشین کنار خودم
به درک که بهشون برمیخوره
به درک که بچه م گریه کنه یا نق بزنه حتی اگه شده از میزبان معذرت خواهی میکردم و میگم بچه م حالش مساعد نیست و از جمع میرفتم
اینکه به بچه یاد بدیم توام بزن به نظرم درست نیست
به بچه یاد بدیم با ادمی که ازارش میده نباید بمونه
از همین الان تا روزای پیری
لازم نیست تحمل کنه
لازم نیست بجنگه تا فرسوده شه
کسی که آزارش میده و نمیخواد اصلاح بشه رو کنارش تحمل نکنه
جای همچین ادمی کنارش نیست و باید همچین ادمی رو ترک کنه
چه همبازی باشه چه دوست باشه چه خانواده باشه چه همسر باشه چه هر ادم مسموم دیگه ای

نرفته بودم لیلی
تو کانال هستم
حالا کهگاهی هم دلم تنگ میشه واسه اینجا
مثل همیشه حرفایی که زدی کاملا درسته .
نظرتو روزی چند بار باید بخونم تا بچم و مثل خودم بار نیازم

امید چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت 11:09

والا این تخم سگی که شما توصیف کردی احتمالا باباش از کاندوم هم استفاده کرده ولی این از تو اونم در رفته

والا که بعید نیست حرفت درسته

آقای غریبه چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت 09:16

به خاطر همین مسائل هنوز خیر متاسفانه

چه خوب
کاره درست رو کردی

سلام چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت 08:28

توی دهات نا در زمان کودکی
دو بچه که هم را می زدنی
قشونگری بین بزرگتر ها می شد
حتی کار به پاسگاه هم می کشید

رضوان چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت 06:32 http://nachagh.blogsky.com

یه روز پسرم در سن پنج و نیم سالگی گریه می کرد ازش پرسیدم چی شده از چی ناراحتی؟پسر عمه اش هشت ساله بود گفت من زدمش،گفتم تو بیجا کرده ای.ننه اش پرید جلوی من گفت خوب کرده.ننه اش را پرت کردم به عقب،مادر شوهر مداخله کرد گفت خودت و پسرت بفرما بیرون از خونه من و یه سیلی هم نواخت بیخ گوش دختر خودش.یه دعوای کودکانه به کجا انجامید.همسر از راه رسید گفت ول کن این دوتا را لیا سر سفره با هم ناهار بخوریم و جالبه که بچه خواهرشوهر و پسرم رفتند سر سفره با همسرم مشغول خوردن کباب شدند ولی من ناراحت نشستم کناری به غصه خوردن که چرا باید اسیر خانواده همسر باشم

حالا باز خوبه در گوش دخترش هم زده
عدالت برقرار کرده

ُسانست سه‌شنبه 17 بهمن 1402 ساعت 23:22

دقیقاً

آقای غریبه سه‌شنبه 17 بهمن 1402 ساعت 20:10

والا چالش سختیه
واقعا جوابش رو فهمیدی به منم بگو

کودک داری شما ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد