کویز اف کینگز ...

یه بازی ای هست که بنده از سر بیکاری و روزمرگی ریختم و گه گداری  بازی میکنم .

البته هم بازی هست و هم شبکه اجتماعی .

و روز به روز دارم بیشتر به این مسئله پی میبرم که تعداد مردهای روان پریش،خودشیفته، بیمار جنسی،و در کلامی ساده تر ک.ص خل به شدت زیاد شده .

و این قضیه ترسناکه .


البته که من منکر این نمیشم که خودم  هم شدیدا دو شخصیتی و‌سایکوپت هستم ..



اندکی روزمرگی ..

نشسته ام در سالن انتظار مادران و با اهنگ 'وای چه کنم وای چه کنم کجا اونو پیدا کنم'ضرب پا گرفته ام..

چند تایی از مادرانِ  زهلم گتمیش کوپه ای نشسته اند و تدارکات سفره هفت سین میبینند.

بعضی های دیگر سرشان را در گوشی  فرو برده اند و 

من خوشحالم از این که مجبور به معاشرت نیستم.


تصمیم گرفته ام از همین خوشی های کوچک نهایت لذت را ببرم.



سایه سر عمل کوچکی داشت که با موفقیت به سرانجام رسید .بماند که در این چند روز توانستم به خوبی از پس نقشِ همسر دلسوز و نگران بر بیایم ، و تا خرتناق ناز کشی کردم که شاید اندکی از حجم عذاب ِ کارهای عجیب غریبی که میکنم بر بیایم ! 






پ ن : درست آن‌جا که ترکم کرده‌ای، ایستاده‌ام

اما همانند زمانی که ترکم کردی، نیستم

بسیار تغییر کرده‌ام و یاد گرفته‌ام

انسان‌ها برای جمع شدن پیکرشان

نیاز مبرم به فروپاشی عمیق دارند.

برای فرو‌پاشیدنم از تو بسیار ممنونم.




بانوی سرخ پوش...

نشستم روی نیمکتِ رو به روی پله برقی ...

خاطره های اون روزِ به خصوص رو برای خودم یادآوری کردم .لذت بخش بود ؟ اره خیلی 

چشمم خیلی دنبالت گشت .

دنبال همون مرد با پولوشرت نارنجی ..

مغزم قادر نبود با لباس زمستونی تصورت کنه .

جزییات اون روز یادم مونده بود .برای منی که ادم کلی نگری هستم جای تعجب داره.

یه چیزایی هست که نمیتونم فراموش کنم.زور میزنم ولی نمیشه ..

انگار که میخواستم دفترت رو برای همیشه تو قلبم ببندم و مثل یه قاصدک کفِ دست فوت کنم و بری پی زندگیت...

تو که خیلی وقته رفتی ولی نیاز داشتم خودمم رهات کنم.

الان حس بهتری دارم .

جعبه خاطراتت رو گذاشتم همون پایین پله ها روی نیمکت...

و تمام...


میگه من از سر کار اومدم خسته ام.

انگار من از صبح زدم و رقصیدم و قر دادم.

خوب منم سر کار بودم .

 از صبح شستم و پختم و سابیدم و بچت و بردم گردوندم سرگرم کردم .منم از صبح جز کارتون دیدن و انجام خرده فرمایشات گل پسرت کاری نکردم.

اگه فک میکنی همینا خیلی ساده و لذت و بخش ِ بیا جاهامون عوض 

والا


خاله زنکی ۲

معمولا تو اینستا یا همین بلاگ اسکای یکی خیلی همسرم همسرم میکنه کنجکاو میشم برم ببینم چه خبره .

الان هم اتفاقی یه پیجی رو دیدم که دختره پنجه ی آفتاب مهماندار بود و داشت آموزش خلبانی میدید .

شوهرشم خلبان بود .

اون چقدر خوشگل و خوب بود لعنتی ...

ای خدا جون چرا بعضی ها رو اینجوری بغل کردی اخه..

الان از شدت حسادت دارم جر میخورم .....

...

..