مثل یه خاطره که وقتی مرورم نکنی میمیرم

داشتم فکر میکردم واقعا ارزشش رو داشت که  برای فرار از فشارهای خونه پدری تن به ازدواج خیلی سریع دادم؟!

و از اون بدتر بدون فکر و برنامه بچه دار شدم.

منشی دکی وقتم رو عقب انداخت .این یعنی چند روز دیگه باید خودم رو تحمل کنم.میدونم دکتر معجزه نمیکنه ولی  شدیدا به خودم امید میدم با دارو بتونم از این وضعیت بیام بیرون .

ناخن کاشتم

برای خوش آمد دلبر این کارو کردم .ولی بعدش دوباره پشیمون شدم .همیشه هینطورم.همه چی تا یکی دو روز حالمو خوب میکنه و بعدش شدیدا دلم رو میزنه ،حتی آدما 

تا چند روز برام جذابیت دارن بعدش حتی حاضر به شنیدنِ صداشون هم نیستم .

با گوشی جدید عکس خوشگل و س.کسی گرفتم و برا همسر فرستادم.در جواب گفت این جند.ه بازی ها چیه در میاری .

همین قدر زیبا همین قدر عاشقانه ...

خدا

الان که یه موقعیت احساسی داشتم و لالایی پسرک هم داره میخونه دوس دارم بنویسم باز ..
ادمِ جالبی نیستم ...
اخلاقم تنده
قیافه درست حسابی ندارم .سواد آنچنانی ندارم .حتی نمیتونم راجع به کاری که قبلا انجام میدادم دو کلمه حرف بزنم ،من حتی نمیتونم احساسم رو کامل و روان و شیوا بیان کنم .
همیشه پرِ حرفم ولی عاجز از گفتن.
کارِ بد به کَرات انجام میدم
خیانت میکنم اول به خودم بعد به همسر
همه اینا رو دارم
ولی همیشه و همیشه خدا بهترین ادم ها رو گلچین میکنه و جلو راهم میزاره .
تا اگر غلطی هم میخواد ازم سر بزنه با ادمای عوضی و بی خود نباشه .
دوستت دارم خدا جون .
همیشه خیلی بهم حال دادی.
هیچ وقت نگفتم که نیستی ،تو همیشه بودی هر لحظه همه جا کنارم.

پدرسوخته بازی ...

فیلترینگ با همه بدی هایی که داره و بر کسی پوشیده نیست یه خوبی هم داره .اونم اینه که خیلی ها جوابتو نمیدن یا تو جوابِ خیلی ها رو نمیدی بهونه ات هم اینه  که فیلتر شکنم قعطه یا به خدا هر کار میکنم وصل نمیشه..

مثل دوران کرونا
که همه مهمونی و مسافرت و رستوران رفتنشون به راه بود ،ولی وقتی میگفتی فلانی ببینمت در جواب  با
چشمانی از حدقه دراومده میگفتن کرونااااستاااا...

از این که اینستاگرام هم قطع شده خیلی راضیم .جدا از جنبه های اطلاع رسانی و آموزش و این قسمت هاش،همین که مجبور نیستم مسافرت های انچنانی و سفره های رنگین و لاو ترکوندن ملت با شوهراشون رو ببینم بسی راضی و خشنودم .حالا شاید بگین چه ادم بخیل و نظر تنگی هستم که باید بگم بله هستم واقعا!


جان جدتون وبلاگتون رو یه دفعه نبندین .قلبم درد میگیره .من عادت دارم بهتون.همه اونایی که دوس دارم و روزی چند بار چک میکنم .

با شما هم هستم تراویس جون :/


کاشکی میشد تو زندگی ما خودمون باشیم و بس .‌..

وقتی حال هیچ کس خوب نیست طبیعتا حال منم خوب نمیتونه باشه . بعضی وقتا هم که خوبم عذاب وجدان میگیرم که الان چرا خوبم یا چرا دارم میخندم یا چرا فلان چیزو دارم میخرم .
خلاصه که دورانِ به شدن تخماتیک واری رو داریم میگذرونیم ،همگی ...

من یه جسم دارم ولی انگار دو نفر تو وجودم هستن .
مدام با هم در حال کشتی گرفتنن.وقتی دارم حرف میزنم اون یکی تو مغزم یه چیز دیگه داره میگه.سازش ندارن ،کلا نظراتشون با هم فرق میکنه.
این اذیتم میکنه .
مثل این که یکیشون میخواد خوب باشه و اون یکی میخواد کار بد کنه .
شاید همون نجوای درونه.شاید اون دو تا خیر و شر  که رو شونه چپ و راست میشینن.
من آدم بدی نیستم
ولی کارای بدِ زیادی میکنم
آزاری برای کسی ندارم .نتیجه کارای بدم فقط برای خودمه.
احساس میکنم همه جسمم و روحم کثیف شده .باید یه پاکسازی اساسی بکنم .
کاری رو که مدت ها رو مخم بود رو بالاخره انجام دادم.
خلاص شدم ..
دیگه سمتش نمیرم
عین سیگار،مواد یا چیزای دیگه
یا خوشت میاد و میری سراغش دوباره یا میزاری کنار .

من بوسیدم و گذاشتم کنار ...


این پست فقط غرهای مادرانه ست و ارزش دیگری نداره .‌.

طبق توافقاتی که با همسر داشتیم قرار شده هفته ای دو ساعت قبول زحمت کنه و پسرش رو نگه داره تا من هم بتونم به کارهای شخصیم برسیم .
یعنی ماهی هشت ساعت !
حالا این که من چطور در عرض دو ساعت باید به آرایشگاه و دکتر و لباس خریدن و کارای دیگه  برسم ،نمیدونم واقعا ‌.
چون مطمئنا یک ساعتش فقط تو رفت و آمد میگذره .

به بچه دو ساله هم بگی میفهمه ولی همسر نمیفهمه یا خودش و میزنه به نفهمیدن.

خوب لازمه ی یه همسر و یه مادر شاد بودن چیه ؟
اینه که ننه هم کارایی که دوس داره انجام بده .تغیر رنگ مو بده .چار جا رو تزریق کنه .مانیکور پدیکور کنه ورزش کنه .لباسای خوشگل بپوشه .یه ساعتی بره یه کافه ای با دوستای قدیمیش کس.شر بگه و بخنده و غیبت جاری و خواهر شوهر کنه تا روحش جلا پیدا کنه .

کاری که من میکنم چیه
یا تو خانه بازی هستم یا تو شهر بازی یا سه چرخه به دست تو پارک و خیابون ..

اندازه خرس میخورم .شکلات و چیپس و فست فود .
یه جوش گنده زده رو لپم که جلو دیدم رو گرفته .

با پسرک هر چی میخوریم ،آشغالشو پرت میکنیم از بالای مبل پایین.
خودم یادش دادم

از جمع و جور تمیز کردن و پخت و پز خسته شدم .
وقتی برا مرد خونه مهم نباشی ،پس گور پدر خونه ی تمیز و هیکل قشنگ و صورت خندون .

وقت مشاور گرفتم برای پسرک .میدونم فایده نداره و همشون یه زر الکیِ دیکته شده فقط میگن.
به وضوح دارم میبینم همه اونایی که باهم زایمان کردیم و از شیش ماهگی بچه رو گذاشتن مهد کودک چه بچه های مستقل و خوبی دارن .خودشونم که نگم از گشت و گذارهای  دو نفرشون یا چند نفرشون یا عکساشون با نیم تنه های خوشگلشون تو باشگاه !

کاش منم انقدر جو گیر ننه شدن نبودم و این بچه رو نمیچسبوندم به خودم که الان عین خر بمونم تو گل ‌.

بخوام از مزایای بچه دار شدن هم بگم اونم اینه که وقتی گریه کنی یکی هست که با دستای کوچولوش بیاد اشکاتو پاک کنه و "بگه گریه نکن اشکال ندایه"
یا حال بدِت رو هوا بزنه و بپرسه حالت خوبه مامان؟



پ.ن:پیشاپیش از دوستانی که مامان نیستن یا صاحب بچه نیستن و تز الکی نمیدن مچکرم ..