Hello darkness my old friend...

روزهارو پشت سر هم فقط تموم میکنم .بی هدف، خسته کننده ،تکراری .

حتی یه کار مفید هم انجام نمیدم .
تهِ کار مفیدم آشپزی و مرتب کردن منزل و شستن کون پسرکه .
اینام که فقط برای انجام وظیفست و لاغیر
روتینِ یه زن خانه دار ..
صادقانه بخوام بگم هیچ عشقی هم توش نیست. .اعتراف هم میکنم بعدِ سه سال هنوز نمیتونم مامان شدنم رو باور کنم .و اصلا و ابدا از این که مامان هستم راضی نیستم..
احتمالا خیلی ها نیستن ولی جرئت اعتراف ندارن .

حوصلم به شدت سر رفته .

نه حوصله ی کتاب خوندن دارم ،نه میتونم سریال جدید شروع کنم ، نه دل به دیدن فیلم میدم.

وقت زیاااااااد دارم .از بیکاری میشینم تو بالکن مثل پیرزنا رفت و آمد ملت و میپام.

کیسه گِلی که خریده بودم گوشه اتاق داره خاک میخوره.دیگه عین سنگ شده

حتی دلم نمیخواد چیزی بسازم .خلاقیتم ته کشیده. دیگه این کار رو دوست ندارم انگار.
دلم یه کار جدید میخواد .
یه کاری که انجام دادنش به وجدم بیاره
از خلق مجسمه خسته شدم .گردنم درد میگیره .دیگه برای این کار بدنم پیر شده .


پسرکم بر خلاف همسالانش اصلا علاقه ای به بیرون رفتن نداره .دوست نداره کسی بیاد خونه .دوست نداره خونه کسی بره .از ریخت کسی خوشش نمیاد.
نه با کسی بازی میکنه نه با من...

منم پاسوزِ خودش کرده

دلم لک زده واسه یه هم صحبت .

دوستی هم ندارم‌ حداقل دعوتش کنم به یه عصرونه ..
من آینده پسرمم یا اون گذشته ی من
منزوی گوشه گیر پرخاشگر ..

باید یه کاری کنم
اینجوری نمیتونم دیگه واقعا
باید از این کرختی و بی حوصلگی و چس ناله نجات بدم خودم رو...

باید پی درمان افسردگیم برم ..





ریحانه ی زیبا پیام  پر مهرت رو گرفتم .ممنونم ازت 

نظرات 3 + ارسال نظر
مجید دوشنبه 2 آبان 1401 ساعت 02:34

میخوای دوس بشیم؟
منم متاهلم و ای کاش هیچوقت نمیشدم...من ادمش نبودم

نه دیگه
دیگه سمت اینکار نمیرم

ایدا سبزاندیش چهارشنبه 20 مهر 1401 ساعت 19:57 http://sabzandish3000.blogfa.com

وای به خدا منم برای همین گاهی از ازدواج و بچه دار شدن میترسم و میکشم کنار! از یکنواخت شدن زندگی از مسیولیت های بعد از بچه دار شدن واقعا هراس دارم... اخه من هردمبیلی زندگی میکنم و بدون قاعده و قانون خاصی روزگار میگذرونم هر کاری دلم بخواد انجام میدم اگر ازدواج کنم و بچه دار بشم مسلما خیلی محدود میشم البته یکیو دوست دارم اما بعضی وقتها از دوست داشتنش صرف نظر میکنم چون میگم نکنه در اینده دیگه دوستش نداشته باشم ! نمیدونم به مجردی ادامه بدم با 31 سال سن یا اینکه به یکی از این خواستگارهای درپیت بگم بله!

ببین منم خیلی آدمِ هردمبیلی بودم .به نظرم ادمای تیپ ما نباید ازدواج کنن.اگر ادم تنوع طلبی هم هستی که اصلا نکن .
طرفت رو در آینده بعد ازدواج ممکنه همچنان دوس داشته باشی ولی خوب همه جی میوفته در ورطه ی تکرار و تکرار و تکرار

راستی وبلاگت باز نمیشه چرا

سانست چهارشنبه 20 مهر 1401 ساعت 00:07

ای بابا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد