سی و سه سالگیت مبارک....

به گمونم بچه های سومِ خانواده ،ناخواسته ترین بچه هان.
حاصل زرنگیِ یه اسپرمِ بیشرف.
این که مدام از همون بچگی بهت بگن تو رو نمیخواستیم ،تو رو از جوب پیدا کردیم ،
یا تو بازی های بچگونه همیشه بهت به چشم یه نفر اضافه نگاه کنن.
چون زوج رو بهم میزدی ، باید وایمیستادی کنار.
یا کلمات بدتر از این
تو زشتی ،فلان جات گندست ،سرت شکل خربزست ...
ایرادایی ظاهری از بچه گرفتن ،به نظرم بزرگترین جنایتِ ...
اثری که کلمات منفی میزاره تا ابد روح و روان و زندگی اون بچه رو تحت الشعاع قرار میده .
همیشه تو حاشیه ای
دنبال محبت میگردی
حاضری از خودت بگذری، خودت رو خورد و داغون کنی ولی بقیه ازت راضی و خشنود باشن .
مبادا که توجه و محبتِ چند دقیقه ای رو ازت نگیرن .
باید اعتراف کنم که منم یه بچه سومم.
با روح و روانی داغون
با یه کودک درونِ به شدت آسیب دیده و ناراحت .
بعصی روزا گریه میکنه ،دمغه،بهونه گیر میشه بی حوصلس،بدون هیچ دلیل خاصی .
تو این سی و اندی سال خیلی بهش ظلم کردن و کردم .
دنبال محبت میگرده ،دنبال تایید شدن ،دنبال این که یکی بهش بگه چقدر خوبه،چقدر خاصه.

فکر میکنم وقتش شده که بغلش کنم.ازش معذرت بخوام .
همه عشق و محبت رو خودم بهش بدم .دوسِش داشته باشم .

و
باهاش آشتی کنم..

نظرات 4 + ارسال نظر
یک مرد دوشنبه 2 آبان 1401 ساعت 10:20 http://Whiteshadow.blogsky.com

درسته با تاخیر است ولی تولدت مبارک
انشالله سال بعد به موقع تبریک بگم
از همسرت چی دزدیدند؟

تشکر فراوان
دوچرخه برقی

ژنرال پنج‌شنبه 14 مهر 1401 ساعت 00:16

من هم از این دست حرف های نابخردانه چه در مورد خودم و چه در مورد دیگر بچه های خونه مون زیاد شنیدم.

متاسفانه در زمان تولد ما میزان توجه به معیارهای پدر و مادر شدن توسط والدین بسیار بسیار کمتر از الان بود.

اما به نظرم همواره با خودتون مهربون باشید.
در فرزند سوم شدنتون هیچ نقشی نداشتید؛ و در شنیدن اون حرف های کاملا غلط هم بی نهایت بی تقصیر بودید.

اما الان فکر کردن و افسردگی کردن به خاطر اون حرف ها دردی رو دوا نمی کنه.

اینکه به درستی با خودتون دارین آشتی می کنین بهترین کاره؛ و خودتون رو بیشتر از هر کس دیگه دوست داشته باشید و امروز رو جوری زندگی کنید که فردایی حسرت بار نداشته باشید.

مرسی ژنرال جان

Marzi یکشنبه 3 مهر 1401 ساعت 23:54 http://rozegaremarzi.blogsky.com

عه! منم بچه سوم هستم.
یعنی منم با زرنگی یه اسپرم بوجود اومدم. اینو مادرم بارها بهم گفت. ولی از قضا چون دختر بعد دو پسر بودم انگار دوستم داشتن.
ولی هر چه کنیم بازم فرزند وسط بودم نه زور و قلدری بچه اول داشتم نه ناز و نوازش بچه آخر رو.

:*

یه آدم سه‌شنبه 29 شهریور 1401 ساعت 15:30

چقدر حس همذات پنداری دارم به این پست شما

بیا بغلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد