بازگشت...

لم داده ام روی تخت سابق در خانه پدری .با بغضی سخت قرمه سبزی سردِ مادرپز را فرو میدهم‌ پایین .خواهرزاده ام روی تخت ولو شده و دارد با گوشی بازی میکند .به  عکس های روی دیوار روبه روی تختم نگاه میکنم .هر کدام خاطراتی رو برام مرور میکنه .دلم بسی زیاد تنگ شده برای اون موقع ها که با فراق بال میشِستم این رو و تنها دغدغه ام شکل جدید کارهام  یا رایتینگ کلاس زبان بود .

به این فکر میکنم روی همین تخت چه شب هایی که صبح شد .با آقای همسر روی همین تخت ساعت ها چت کردیم و کردیم تا صبح .

الان  در آستانه سالگرد دوسالگی ازدواجم ،خودم رو درمانده تر از هر موقع دیگه ای  میبینم .با بچه ای دو ماهه در شکم و همسری که به صراحت من رو از خونه انداخت بیرون .

و من ِ بی پناه بار دیگه پناه آوردم به خانه ای که همیشه درش به گرمی به روم باز هست .

با پدر و مادری که حتی نمیتونم به چشماشون نگاه کنم .


نظرات 2 + ارسال نظر
یک دوست سه‌شنبه 4 تیر 1398 ساعت 11:00

نمیشه بچه رو هنوز که دو ماهشه سقط کنی و خودت رو از دردسرهای بعدی خلاص کنی؟
اگه الان تصمیم درست بگیری هنوز امیدی باقی می مونه که بتونی زندگیت رو نجات بدی
اما با نگهداشتن این بچه هیچ راه گریزی دیگه برات باقی نمی مونه
لطفا مثل همیشه انقدر منفعلانه عمل نکن...

ستاره دوشنبه 3 تیر 1398 ساعت 16:37

نمیدونم از کی وبلاگت را می خوندم وقتی این پست را دیدم رفتم پستهای قبلی را نگاه کردم به این پست رسید
http://khanomef.blogsky.com/1395/01/10/post-8/تولد-آقای-سیبیل
امیدوارم شوهرت آقای سیبیل نباشه
ما زنها میدونیم داریم بدبخت میشیم ولی با سرعت ۱۲۰ میتازیم
بدون مردای امروزی هم میشه خوشبخت بود
با آگاهی از این زندگی چه جور نفر سوم را واردش کردین؟

آقای سیبیل شوهرم است .
نفر سوم نیز کاملا ناخاسته وارد شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد