-
آشیانی گر نمیسازی ،نکن ویران دلی ....
جمعه 6 بهمن 1402 16:36
سردم است. خود را به شوفاژ چسبانیده ام. تلاس های اخرم برای متقاعد کردن این مرد برای روشن کردن شومینه بی نتیجه ماند. از فوبیای خفگی رنج میبرد. از صبح که بیدار شده ام هیچ کار مثبتی انجام نداده ام . گوشی به دست اپ های مختلف رو میگردم. بازی ، اینستا ، تلگرام ، تبدیل به مثلث عشقی من شده اند. کمی ایرج خان هم دیده ام. البته...
-
بدان که من،هر آنچه باید به تو میگفتم را ،هیچ وقت نشد که بگویم...
چهارشنبه 4 بهمن 1402 16:11
خارجی ها یه اصطلاحی دارن که میگه I am done ! یه جورایی یعنی بریدم ! و من در آی اَم دان ترین حالت ممکنم. یه حس بدی دارم .به قدری ناراحتم که نمیتونم حرف بزنم و دلیل رو بگم.دلم میخواد یکی بود و فقط از نگاه کردن بهم میفهمید درونم چه آشوبیه . واقعیت اینه که من گولش رو خوردم. تایم زیادی از این زندگی مشترک نمیگذره ولی کثافتش...
-
تو آخرین حوصله و ذوق من ، برای دوست داشتن یک آدم بودی ...
یکشنبه 21 آبان 1402 22:58
وقتایی که بیکار میشم فقط میخورم .اصلا هم مهم نیست چی دم دستم باشه . بدبختی اینجاست که بیکار هم نیستم ، ولی حوصله ی انجام کاری رو هم ندارم . نیت کردم پسرک بخوابه بلکه کمی ورزش کنم. طفلک گرفت سر شب خوابید دریغ از یکی دو تا حرکتِ سگ و گربه ! مشق ها مو انجام دادم . باید چند تا برگ زبان میخوندم که نخوندم . یه وقتایی میگم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 آبان 1402 13:09
بعضی وقتا به سرم میزنه کانال تلگرام رو دوباره به راه کنم این بل بشو های اجتماعی رو با ذکر عکس بزارم دسته جمعی فوحش بدیم . کامنت های پست قبل رو سر فرصت جواب میدم بوس
-
سعی بسیار نمودیم به جایی نرسید...
پنجشنبه 18 آبان 1402 23:03
میخواهم بنویسم شاید کمی از حجم ناراحتیم کم کند. با پسرک مشغول بازی میشوم. وسط قوربان صدقه های مادر و پسری ، بهم یادآوری میکند که شیر نداشتم ، با تکرار و تاکید و مسخره . این که در آینده نمیتوانم منت شیر دادن هم سرش بزارم . غم عالم سرازیر میشوند سمت دلم. خدایا این حجم از گاو بودن در یک آدم توجیحه منطقی ندارد. بین انتخاب...
-
شهروندِ خر
سهشنبه 16 آبان 1402 12:41
هر جا میری میخوای یه زیر انداز بندازی بشینی میبینی عنِ سگه خوب دیوث پدرِ بی پدر مادر کثافت سگت رو جمع کن دیگه . تا بهتون هم میگیم ، زر میزنید بچمه بچمه ما هم بچه آدمیزاد داریم ولی عن و گوهشو ول نمیدیم تو مکان عمومی خرِ الاغ ..
-
درس روز ...
دوشنبه 15 آبان 1402 14:09
رو در و دیوار و کف و سقف و آیینه دستشویی همه جا نوشته لطفا خواهشا تمنا میکنیم اسپری نزنید ... باز عین خر اولین کاری که میکنه زارت اسپری در میاره میپاشه رو خودش . خوب قوزمیت با اون هیکلِ نداشتت قبل اومدن یه آب بزن به اون بدنت که مجبور نباشی با اسپری خالی کردن خوشبو کنی خودتو ... اه کثافتِ حال به هم زن ِ کند ذهن
-
نورت آف ایران .آبان ۴۰۲
سهشنبه 9 آبان 1402 21:13
امشب از اون شب هایه که دلم میخواد ناز نوازش بشم .یه سینه پشم و پیلیه مردونه باشه که خودم و توش رها کنم . بهش پیام میدم 'خوابیدی'؟ منتظر میشم اما جوابی نمیگیرم . پسرکم به خواب رفته . بلند میشم پله ها رو ریز ریز میرم پایین . نشسته خیار میخوره و فوتبال میبینه . برای سر حرف بازکردنی میگم گشنته ؟چیزی میخوری بیارم . با همون...
-
تو غمگین ترین زن جهان بودی ،این را از لبخند های بیشمارت فهمیدم .
یکشنبه 7 آبان 1402 14:21
روزم رو با خبر مرگ بازیگر فرندزر شروع میکنم . حقیقتا خیلی ناراحت میشم و گریه م میگیره .پسرخاله ی بابام نبود ولی همینه دیگه یه سری از آدما ندیده و از دور انرژی شون خوبه . از کلاس یک ساعته اهورا و بعد هم پارک گردی برمیگردیم. خودم رو پهن تخت میکنم ،عین ستاره دریایی . پاهام درد میکنن. قصدم اینه که باشگاه رو بزارم کنار...
-
و آبان اردیبهشتی ست روی گل های پیراهنت..
چهارشنبه 3 آبان 1402 11:44
باشگاه امروز رو پیچوندم . خوابم میاد و حوصله ندارم .ولی این که بعد از باشگاه باید میومدم و خسته و هلاک پسرک رو به گردش میبردم هم مزید بر علت بود . بدنم با هزار و یک جور مولتی و تقویتی باز هم کم میاره . از حضرت خواهش میکنم اهورا رو ببره بیرون یه تابی بده .گاهی وقت ها دلم بدجور میسوزه واسش .از این زن ِ به شدت مودی و خل...
-
رو به روی آیینه می ایستم ،و آیینه سعی میکند ،سعی میکند ،سعی میکند از این همه خرابه چهره بسازد ...
دوشنبه 1 آبان 1402 12:56
-
چو نیست چاره،ز بی چارگی صبور شدم...
شنبه 29 مهر 1402 20:29
دل و کمرم خیلی درد میکنه .میدونم که مسکن باید بخورم و کیسه آبگرم بزارم ولی فعلا وقت نکردم. از اونطرف هم سرماخوردگیه هنوز خوب نشده و تب و لرز دارم. عوض شدم... از کی رونمیدونم .. ولی شدم . دیگه به هیچ مردی ری اکشن ندارم.هیچ مدلشون برام جذاب نیستن.حتی یه جورایی میشه گفت ازشون بدم اومده. رابطه ی جنسیم افتضاح تر از هر...
-
هزارو یک شب خیال بافته ام ،از تویی که یک شب نداشتمت...
دوشنبه 24 مهر 1402 21:21
گویا دچار سرما خوردگی ِ مختصری شدم . نمیدونم چه اصراریه با موی خیس پاشم برم بیرون ،تو این هوا ،تازه ول کنم دورم .خوب معلومه سرما میخوری دیگه . از خرت و پرت های دارویی یه ورق سرماخوردگی پیدا میکنم . نمیدونم اصلا این داروها تاریخ انقضا دارن یا نه . میندازم بالا. یه شربتم هست تو یخچال .برا اِن سالِ پیشه .حال قاشق برداشتن...
-
من قصه ی فراق تو را خاک کرده ام ،حاصل چه شد؟جوانه زدی ،بیشتر شدی ...
پنجشنبه 20 مهر 1402 14:33
دخترکِ ناخن کار چندین سالی ازم کوچیکتره . چهره قشنگی داره .با مژه های کاشت شده که قشنگیشو چند برابر کرده. تند تند کارش رو شروع میکنه. یه دستش به منه ، یه دستش به گوشی موبایلش. وویس میفرسته ،تایپ میکنه ، به این ور و اون ور زنگ میزنه. میشناسمش. آشنایی دورادوری داریم . حسم رومیگیره . این بی نظمی و هول و چول بازی رو دوست...
-
فاقد ارزش خواندن..
دوشنبه 17 مهر 1402 22:56
ساعت رو نگاه میکنم،هشت و چهل و پنج دقیقه وقت بیدار شدنه خودم رو میندازم تو آشپزخونه .بساط صبحانه رو آماده میکنم .تدارکات ناهار رو میبینم .ظرف های شسته شده و تلنبار شده رو جمع میکنم و تلق تولوق میچپونم تو کابینت ها. عین فرفره دور خودم میچرخم .سروصدا از روی عمد برای بیدار کردن اهل خونه ست . بیدار میشن . اتاق ها رو مرتب...
-
خرده دعواهای زن و شوهری ..
چهارشنبه 12 مهر 1402 13:05
کلید میندازم میام تو . خسته و له از باشگاه . همون دم در صدام میزنه ، بلند و طلبکارانه فففففففففففففففففففففففففف بیا اینجا ببینم! دلم هری میریزه پایین. نکنه چیزی که نباید ببینه رو دیده ! با دهن خشکیده میرم سمت اتاق . با اخ و تف و غر همیشگی داره کتونی هاشو میشوره . انگار که وظیفه من بوده و کوتاهی کردم دوباره . دنبال...
-
یه شب مثل باقیِ شب ها
شنبه 8 مهر 1402 02:18
ساعت تقریبا نزدیک دو بعد از نیمه شب شده و خوابم نمیبره . صدای آب از لوله های توی دیوار میاد یا صدای ارواح سرگردانه نمیدونم .هر چی هست داره اذیتم میکنه . یه ناراحتی ته دل مونده ،که نمیدونم چجوری بگم یا به کی بگم . برای خوش بودن و حال و احوال پسرک ، عموهاش و عمو زاده هاش رو مهمون خونه کردم. سر سفره جوری رید به تمام...
-
همین که میدانم کسی شبیه به تو نیست ..چقدر دلهره آور تر از نبودن ِ توست..
چهارشنبه 5 مهر 1402 19:16
سیب زمینی ها رو میریزم کنار قیمه . قبلش ترتیب اون باریک سوخته ها رو میدم .انگار نه انگار همین امروز صبح خیره به هیکل مربی جدید شده بودم و فتبارک الله نثارش میکردم. آشپزخونه شتلی شلخته ست .باید بشورم و جمع کنم و بچینم داخل کابینت . حسش رو ندارم لم میدم رو مبل . گریه ها و تلاش های پسرک برای پلی کردن مرد عنکبوتی برای...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 مهر 1402 16:11
بهش پیام میدم سلام میدم و حالش و میپرسم ، میگم رسیده یا نه . جواب نمیده چند دقیقه بعد میگم غذا بی نمک شده ، خودش زحمت نمک رو بکشه . بازم همچنین. عکس هنری رو که ازش تو ولایتش گرفتم رو میفرستم . هیچ سکووت چندین سال پیش که نوجوانی بیش نبودم ،پسر یکی از اقوام نزدیک که ازقضا بسیار خوش قدو وبالا و خوش چهره بود،عاشق شد .این...
-
عشق شاید اشتباهی بین ما باشد ،ولی گاه گاهی حال ما را اشتباهی خوب کن ...
پنجشنبه 30 شهریور 1402 10:17
به اتاق شلوغ و در هم برهم پناه آوردم . باران رو برای هزارمین بار پلی کرده ام. با صدای خیلی کمی که به زحمت میشنوم، مبادا که مادرِ حضرت آقا بشنود و حرف و حدیثی در بیارد. حرف زدن با کسی که هزار فرسخ از تفکر و اعتقاد و کوفت و زهرمارت فاصله دارد را دوست ندارم . حالم از این نوع مسافرت ها بهم میخورد . با اینترنت قطره چکانی و...
-
تعطیلی تخماتیکِ دیگری ....
پنجشنبه 23 شهریور 1402 12:38
بچه یه مامان شاداب میخواد؟ بله بچه به مامان خندان میخواد؟ بله بچه بازی میخواد؟ بله بچه غذای خوب میخواد؟ بله بچه 'امروز حوصله ندارم ' رو میفهمه؟ خیر بچه حالم از بابات بهم میخوره رو میفهمه ؟ خیر بچه احساس پوچی و نا امیدی و بی مصرف بودن رو میفهمه؟ خیر بچه این که تو هم یه آدمیزادی و علایقی داری رو میفهمه؟ خیر بچه به خواست...
-
به او برسانید که شب ،شب است .اما نبودنش،یک جور دیگر شب تر از شب است ...
چهارشنبه 22 شهریور 1402 11:18
-
گل بگیرَن سر درِتون رو …
دوشنبه 6 شهریور 1402 17:40
-
همون همیشگی ؛) + مای پیکچر
پنجشنبه 2 شهریور 1402 22:31
-
فصل ها بهانه اند.چله ی تابستان هم که باشد،سرمای نبودِ تو ،تا مغز استخوانم را میسوزاند…
چهارشنبه 1 شهریور 1402 16:20
دراز کشیدم کنار پسرک .به سختی و با دهن نفس میکشه.کمی داغه . سهل انگاری خودم بود . بچه حموم کرده رو خوابوندم زیر باد کولر. تقصیر من بود. مثل همیشه . مثل همیشه که همه چی تقصیرِ منه . این صدای مامانم دائم تو گوشمه … از بچگی.”تقصیر خودته ف !” شاید وقتی اون سنگه رو دارن میزارن روم ،تو قبر ، هم این صدا از یه جایی بیاد !...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 مرداد 1402 15:08
به رسم عادت همیشگی میای و صفحه رو نگاه میکنی ، منتظر یه پیامی ازش ،یه حالت چطوره .یه در چه حالی ،یه کجایی... ...یه دلم برات تنگ شده ولی هیچی نیست عمر روزای خوب کوتاهِ... ... هر جایی از زندگی ات وقتی به من نیاز داشتی گوشیِ تلفنت را بردار به من زنگ بزن از کارها و دلتنگی هایت بگو نگران نباش مکالمه مان که تمام شود من...
-
جان در تنِ من چه کار دارد بی تو...
جمعه 27 مرداد 1402 10:24
پریشان افکارم ... بدن درد دارم .سوزش خیلی بدی پشت گردن .هر ماه خرید بالش رو به تعویق میندازم و پول رو خرج چیزایی ...شر میکنم. البت که خیلی هم خرید هام بی مورد نیست و نیازن ، و این تقصیر من نیست که همه چی با این که ارزش چندانی ندارن ولی به شدت گران هستن. پسرک رو پشت گردن سوار میکنم ..با دستای کوچولوش سعی بر ماساژ دادن...
-
این حالِ خوبِ نابم را،مدیونِ بودن های همیشگیِ خاطره سازَت هستم..
دوشنبه 23 مرداد 1402 22:41
-
دل را نگاهِ گرم تو دیوانه میکند..
پنجشنبه 19 مرداد 1402 22:51
به انتهای ساعت های پایانی روز نزدیک می شویم . پسرک حرف میزند .حرف حرف حرف و مدام با پاسخ های کوتاه من مواجه میشود .احساس میکنم مفاصل فک دارند از هم جدا میشوند. به زور با دست ، چانه ام را نگه میدارم . یارای جواب دادن نیست . پس به اِهِم اوهوم هوم بسنده میکنم. ته مانده ی غذای ظهر را با بی حوصلگی تمام به خوردش میدم ....
-
و من برای زندگی ، تو را بهانه میکنم..
سهشنبه 17 مرداد 1402 20:41
جذابیت های مردانه از نظر بنده حقیر در این موارد خلاصه میشه . اونایی که تو یه ذره جا ، یه ماشین صندوق دار رو جا میدن. اونایی که بد دهن نیستن و فحش نمیدن . مردهایی که بابا شدن و بچه هاشون رو میارن پارک وباهاشون بازی میکنن به شدت جذابن. آقایونی که خستگی و تنش و اعصاب خوردی رو بر سر زن و بچه خالی نمیکنن . مردهایی که عین...