ساعت تقریبا نزدیک دو بعد از نیمه شب شده و خوابم نمیبره .
صدای آب از لوله های توی دیوار میاد یا صدای ارواح سرگردانه نمیدونم .هر چی هست داره اذیتم میکنه .
یه ناراحتی ته دل مونده ،که نمیدونم چجوری بگم یا به کی بگم .
برای خوش بودن و حال و احوال پسرک ، عموهاش و عمو زاده هاش رو مهمون خونه کردم.
سر سفره جوری رید به تمام هیکلم که ادامه لقمه رو نتونستم بدم پایین .
تا الان که جلوی خودم رو گرفتم به زور ، تا سر ریز نشن این اشک ها .
دلتنگ میشم
عین یه بچه ای که دنبال اون کسی که دوستش داره میگرده ، تا بره بغلش ، ناز و نوازش بشه .
این خلا رونمیدونمچجوری پر کنم.
میام تووبلاگخودم.
میرم سراغ آرشیو اردیبهشت و خرداد ۴۰۲.
شروع میکنم به خوندن چیزایی که نوشتم و کامنت ها.
دلم برای اونایی که یه روزی بودن کنارم و الان نیستن تنگ شده ، اونم خیلی .
تراویس نیست .
مهرداد نیست .
مرجان، شتر هوسباز. پیرمرد حشری ، کاوه خداشناس و نشناس ،
ناچو که اصلا نمیدونم در چه وضعیتیه
ندا
ملیحه هم دیگه سراغم رو نمیگیره
رضوان هم دیگه دوسمنداره
امید
و چندتای دیگه ...
_خاطراتی هست که آدم هایش رفته اند
این خاطرات غم انگیز است
ولی آن خاطرات که آدم هایش حضور دارند
اما شبیه گذشته نیستند ،بسیار دردناک تر است .
میدونی دلم میخاد سرش رو یکوبم ب دیوار؟؟؟
عزیزمی
خودت و کنترل کن حالا
سلام عزیزم
خیلی وقته اینجا نیومده بودم..خیلی درگیر بودم و هستم..
دلم برات تنگ شده بود..
تو روحش که انقدر اذیتت میکنه..
دوستت دارم
تراویس رو خبر ندارم ولی ما که زیر سایه شما هستیم
به تخمت بگیر زن، هر چقدر کمتر اهمیت بدی کمتر اذیت میشی، هی تو ذهنت تکرار کن: به تخمم به تخمم به تخمم...
بعد چند دقیقه خندهت میگیره چون یادت میاد تو اصلا تخم نداری:))))
ولی جدی اینو میگم، جدی نگیر. حیف از عمرمونه صرف غصه و کینه بشه. چند تا فحش بده، نفرین کن و بعد فراموشش کن.
####
آهان یه چیزی، تراویس که هست، رفته پشت نقاب سولاریس قایم شده:))
میکنم اینکارارو بابا
ولی خوب ادمیم دیگه خیلی وقتا به تخمم جواب نیست
اره میدونم شده سولاریس
ولی با همین اسم جدیدشم نمیاد دیکه
من اینجام
و هنوز میخونمت
چرا سایلنتی پس
عن اقا
سه شنبه ۱۷مرداد
عجباااااا


خودت می گفتی یه پا واسه خودت مونیکایی!!!
کراش العالمین هم که ....
من هنوز نظراتم راجع به نشانه های یک خانم جذاب تغییر نکرده ها
(مربوط به پست چند وقت پیش)
من بگم
تو چرا باور میکنی
یادم نمیاد اصن
برم مجدد بخونم
امروز روز قهوه است



و
تولد مونیکا بلوچی.
میشه امروز رو به شما، به عنوان مونیکا ی وطنی تبریک نگفت؟!!
اون تولدت رو که تو راه بودی ولی،
این یکی تولدت مبارک مونیکا وطنی
بسم الله
مونیکا باوچی بفهمه منو باهاش یکی کردی شبونه با شلنگ خودشودار میزنه
جدی تولدشه امروز ؟
خانمه کراش العالمین
Honeyyyy

You are not alone
Don't feel like you are left out
جیگرتو گورجِس خانوم
عزیزدلم، انگار رسم دنیا همینه که باب میلمون نباشه.
اره دیگه
چرا همون جا جوابش رو ندادی؟ میدونی بعضی رفتارها رو باید همون آن پاسخ داد والا بعدش اون تاثیر رو نداره و دلت هرگز خنک نمیشه
یه جور محترمانه تو هم می ریدی به هیکلش
نمیتونم بلد نیستم :(
این دوستای وبلاگی خیلی خوب میشن
بله کاملا
شاید ازدواج هم باید مثل تمام چیزای دیگه تاریخ انقضا میداشت...
نمیخام شعار بدم اما کتاب عشق هرگز کافی نیست رو اگه دوست داشتی بخون دید تازه ای در مورد مشکلات زناشویی میده.
واقعا
کاش انقضا داشت یا تمدید و انصراف
میگیرم میخونم حتما
عززززیزم بیا بغلم اروم اشک بریز این روزها میگذره وقتی همه گریه هات تموم شد بالاخره یه جا جوابشو بده محکم بزن توی دهنش و حقارتشو به روش بیار
عزیزه دلی
مرسی ازت
بعضی وقتا باخودم فکرمیکنم چی میشد ماهم مث خارجیا وقتی دیگه حسمون به همسرمون مثل قبل نیست راحت بهش بگیم
از بی توجهیاش ازدریغ کردن بوس ونوازشو بغل وحرفای دلگرم کننده ازاینکه ماهم آدمیم اگه یوقت تمایلی به رابطه جنسی نداریم
واسه اینه که دلخوریم ناراحتیم ...
شاید ناخواسته رفتاراش ازاردهنده بوده که بعدازعذرخواهی همه چی مثل قبل میشه یا نه اونم دیگه حسوعلاقه ای بهمون نداره و همه چی درکمال احترام وآرامش تموم میشه
چیه این زندگیایی که اکثراداریم
میسوزیم ومیسازیم بخاطرناچاری و بچه یا پدرومادر یا ترس از آینده وبی پولی وسرباربودن و حرف مردم وفامیل
زندگی واسه بچمون هم جهنم میشه باخشم وتنفر وعقده بزرگ میشه واونم یکی میشه لنگه ی خودمون زندگی خوبی نخواهدداشت چون چیزایی که دیده یاد میگیره
بعدم بخودمون افتخارمیکنیم وتوهم میزنیم برخلاف غربیا کانون خانودمون گرم ومستحکمه
خدایا تویه زندگی خوب وپرازآرامش به مازنهای ایرانی بدهکاری!!!
خانم ف حداقل گریه کن تاسبک شی توخودت نریز که هزارجوردردومرض بگیری خدای نکرده
سرحال وخوب بمون بخودت برس روزای خوب توام میرسن
تو کجا بودی شیرین
چقدر مث من فکر میکنی
میشه دوس شیم؟
قبول دارم کاملا
اینجا جدا هم بخوای بشی طرف انقدر عقده و کینه به دل میگیره که ول کنت نیست
چه زن چه مرد
یا این وسط بچه رومیکنن اهرم فشار و انتقام و آزار اذیت
حستو گرفتم
مریض میشی ها
منم بارها آزار دیدم فهمیدم لازمه توقعی از آدم ها نداشته باشم
دنیا این طوری شده، آدم ها همو آزار میدن حتما توی دلشون یه خبرایی هست اما نمیگن بعد حس بدشون رو این طوری منتقل می کنند
غصه نخور غصه خوردن فایده ای نداره
فدات عزیزم
مریض که نه ولی نصف سرم سفید شده
الهی قربون اون دل شکسته ت برم ،بمیرم برات که همسرت انقدر ظالمانه دلت رو میشکونه و مهربونیت رو نمیبینه،من مطمئنم،خدا یه جایی بدجوری جوابش رو میده،من همیشه میخونمت همیشه برای آرامشت دعا میکنم ف جانم.دنیا اینجوری نمیمونه عزیزم،این چرخ روزگار یه روزم بنفع تو میچرخه
ظالم نیست
به مدل خاصیه
درست هم نمیشه
یه شخصیت خاصی داره
خود شیفته شاید ...
سلام
برات آرامش وامنیت خاطر آرزومندم
ممنونم
چقد لجم گرفت
دردش چیه هی حال تورو میگیره
مبترکونمشا
حسادت نسبم جان
من که تازه وبت رو دیدم ،نازنینی
فدای تو
خانم اجازه، مو هم حاظر


غصه نخوری ها
شما خیلی عزیز هستین
غصه برای خوردنه به هر حال
مرسی
هستم، همیشه میخونمت، گاهی روزی چندباررررر
مگه میشه تو رو نخوند؟!!
چندین ماه پیش کامنتات واقعا خوب بود
کم لطف شدی
منو جا انداختی.
تو هستی کم و بیش
مرسی
همونجا نو جمع جوابشو ندادی؟
نه
بلد نیستم
به جای اینکه خودت رو محتاج محبت و همراهی آدما کنی،
یه بار اصولی و درست دستتو سمت خدا دراز کن
دو رکعت نماز بخون
یه کم مطالعه دینی داشته باش
نماز شب بخون
اگه حالت خوب نشد و آروم نشدی بازم برگرد به این حال بدت، مطمئن باش ضرر نمیکنی. این حال بد همیشه هست
اینم پیشنهادیه
مرسی
با درود
فقط باید گفت خدا بهت صبر بدهد
انتخاب دست خودت است
آدم که دو بار دنیا نمی آید
یکی لز اقوام بعد ۵۰ سال زندگی از همسرش جدا شد
خانمش ولش کرده بود شش سال سعی کرد برش گرداند
ولی نشد هزار وعده هم داد تا برگردد
نشد
بالاخره با داشتن نوه و نتیجه از هم جدا شدند
و بعد هم ازدواج کرد
دیروز که با من تماس گرفت
گفت کاش با همسر جدیدم چند سال پیش ازدواج می کردم
افسوس ایام جوانی و شادابی اش را می خورد
در ضمن این قوم و خویش مون خیلی خانواده دوست و با محبت و فعال بود
بالاخره هر کسی برای جدا نشدن به سری دلایلی داره
ممنونم از کامنت تون حج آقا
تو غمها زبونم بند میاد
بی شک اگه نزدیکت بووم مهمونت می کردم به یه قهوه و کیک
قهوه خور نیستم
چای نمیشه؟
چرا گرفته دلت مثل این که تنهایی
چه قدر هم تنها...
نمیدونم چرا حست رو درک میکنم... کم کم داره یادم میره خاطرات کدوم آدمها برام مهم بوده.
دل میگیره دیگه
توقع یه سری حرفا و برخوردارو نداری
بعد صاف میزارن تو کاسه آدم :(
دلم میخواد فحشش بدم ،خیلی هم فحشش بدم
گَل قوجاما
اوتور او زهلم گتمیشی
قوربان اولوم سنین جوزل جوزلرن..
در این لحظات غمانگیز کنارتم
مرسی که هستی همیشه .