-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 فروردین 1403 19:33
فکر میکنم هر زنی ،در طول زندگی مشترک ،خواسته که درجا با ساطور شوهره رو تیکه تیکه کنه . یا یه جوری بزنه تو دهنش که کف و خون رو با هم قاطی کنه . یا همون جا ارزو کرده که کاش از زمین و زمان محو میشد . یعنی میخوام بگم مرد جماعت همچین پتانسیلی داره که یک زن رو به جنون لحظه ای برسونه . رگ گردنم از دست این مرد گرفته ، بچه هم...
-
شکم پارگی ...
دوشنبه 20 فروردین 1403 20:27
رمضون تموم شد و یه حلیم به من نرسید :( چرا انقد کم درست میکنین اخه .زرتی تموم میشه. ملت هم که به یه پیاله کوچولو راضی نیستن . کیلو کیلو میبرن . خوب بزارید به همه برسه دیگه لامصبا ...
-
باید از همان دور دوستت میداشتم ، از نزدیک نا امید کننده بودی..
یکشنبه 19 فروردین 1403 13:38
هر روز صبح ، بعد از انجام مراسم خاصِ وزن کشی ، میرم رو ترازو .. دریغ از صد گرم که بیام پایین .. غذارو به شدت کم کردم جوری که عصبی میشم از گشنگی و نخوردن نون و برنج . ورزش نمیکنم چون تو خونه نمیتونم. بعله باید گروهی باشه و زور بالا سرم و با اهنگ و آیینه قدی . چرا باشگاه نمیرم؟ چون درگیر این بچم هنوز ... به هنگام جا به...
-
بیا برگردیم به هم من حاضرم ... تو نیستی و من هنوز عاشقم ...
شنبه 18 فروردین 1403 15:46
روانم آشفته ست . گردنم درد میکنه . کلافم باز. میدونستم بعد از تعطیلات مجدد یه طوفانی خواهیم داشت. نمیتونم دو طرف رو حفظ کنم . این سر درگیری پدرم هست .مهربان دلسوز ولی به شدت ترسو و دهن بین و غیر منطق . این سر هم سایه سر که عقلا و قانونا حرف هایی که میزنه درست تره . و منی که باید مراعات حال پدر مریض رو بکنم در عین حال...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 فروردین 1403 23:09
بعضی روزا واقعا از بچه داری کم میارم . آرزو میکنم که کاش نبود کاش به وجود نمیاوردمش . کارایی که میکنه لجبازی هاش واقعا به ستوه میارتم . بچه از همون روزی که نطفه اش بسته میشه دردسراش شروع میشه و تا زمانی که اون سنگ لحد رو بزارن روت تو قبر همچنان اسیرشی . من که یه همچین غلطی رو کردم و اعتراف میکنم که گوه خوردم . ولی...
-
حاوی الفاظ رکیک .اگه میخوای غلط املایی بگیری و بری بالا منبر اصلا نخون.مرسی
جمعه 10 فروردین 1403 12:35
از چه نوع سفر هایی نفرت دارم.؟ از این که برم شمال یا هر قبرستون دیگه ای و مجبور باشم با یه سری آدم غریبه یا غیر غریبه بچپم تو ویلای نیم تری ، تو عن و گوه ِخودم و سایر بستگان غوطه ور بشم از کمبود جا . ! حرف بزنی میگن مسافرته دیگه ، یکی دوروز تحمل کن ، معلومه خونه خود آدم نمیشه، بابا اومدیم خوش بگذرونیم و الی اخر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 فروردین 1403 22:06
-
حرف هایی از جنس حق
سهشنبه 7 فروردین 1403 00:04
تو این چند روز و اندی که از سفرم با دوستان ِِ سایه سر میگذره به چند تا چیز پی بردم . بین همه ی این مردهایی که تو این جمع دیدم ، شوهر بنده بوده که فقط رفتار شایسته با همسرش داشته . صداشو بلند نکرده ،چشم قره نرفته ،بچه رو ول نداده رو سر من ، و سعی کرده بهم خوش بگذره .گرچه از حق نگذریم این من بودم که چند جایی رگ ترکی م...
-
یک لبخند تو کافیست ،که یک دنیا غم را فراموش کنم ...
دوشنبه 6 فروردین 1403 00:24
برای من معاشرت با آدم ها سخته . معاشرت با آدم های که فازشون باهام فرق میکنه سخت تر . ولی خوب زندگی که همیشه به کام ما نمیچرخه . گاهی ادم مجبوره خودش رو بچلونه و وارد یه جمع هایی بشه که دوست نداره . یا اینجوری بگم جمع رو دوست دارم ولی خیلی یهویی باطریم تموم میشه و باید برم تنها شم برا خودم . یا خوابم میاد در لحظه باید...
-
به هنگام مجردی لله ی بچه های مردم نشوید تا گرفتار نشوید .
پنجشنبه 2 فروردین 1403 19:10
مشگل بچه اخر بودن اینه که دیر تر از اون یکی های دیگه ازدواج میکنی . پس وقتی خونه پدرتی خواهر زاده یا برادر زاده تو میبینی .حتی بچه کوچولوهای فامیل که میان خونتون . باهاشون از روی محبت بازی میکنی وقت میزاری . این رویه ادامه خواهد داشت حتی وقتی خودت هم شوهر کنی و بچه دار بشی ، وقتی میاد خونتون یا میری خونه ی فک و فامیل...
-
ما را فریب دادی و جای گلایه نیست ..ما زودباوریم و تو دلالِ اعتماد
دوشنبه 28 اسفند 1402 11:55
جعبه ی نخودچی رو گذاشتم رو پام و دو تا یکی میندازم بالا. به طور وحشیانه از اوضاع پوست و هیکل که نگم بهتره . در واقع باید بگم گور پدرِ همه چی .. وقتی جون میکنی خوب باشی، وقتی جونت از کونت میزنه بیرون که بهترین ورژن خودت باشی و یکی هست زارت گند بزنه تو اعصابت و حس ناکافی بودن و حال بهم زن بهت بده ، اونوقته که میگی فاک...
-
کارما
سهشنبه 22 اسفند 1402 00:21
-
یه گل تو گلدونت باشه کافیه ،دو رو برتو پر از علف هرز نکن !
سهشنبه 22 اسفند 1402 00:00
خبر رسید که تراویسِ وبلاگ نویس در نهایت پدر شدن .امیدوارم این نوگول شکفته به بار بشینه و یه آبانی مغرور نصیبشون بشه. یادمه پارسال که پست گذاشتم از دعاهای لحظه تحویل سالم این بود که ایشان صاحب دوقلو بشوند . گرچه رسم روزگار بر اینه که آدم ها حافظه ی کوتاه مدتی دارند ... پ ن :پست قبل به مذاق خیلی ها خوش نیامد .فی الواقع...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 اسفند 1402 12:32
خدا را صد هزار مرتبه شاکرم که خیلی مجبور به استفاده از تاکسی های خطی نیستم . مگر سالی دو سه بار! آقا چیه هیکله این دخترای هفده هجده ساله عین گاو شده! زمان ما همگی باربی بودیم . به ولله بعد از یه شکم زاییدن هم سعی بر این داریم همچنان خوش هیکل بمونیم ! زورمون رو میزنیم حداقل . دخترک به زور هجده سال هست .از حجم رون و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 اسفند 1402 20:36
یعنی نچسب تر و بد صدا تر و بد الکتریک تر از این دخترِ بازغی مگه داریم ؟ اه گوشت تنم ریخت...
-
کویز اف کینگز ...
پنجشنبه 17 اسفند 1402 00:54
یه بازی ای هست که بنده از سر بیکاری و روزمرگی ریختم و گه گداری بازی میکنم . البته هم بازی هست و هم شبکه اجتماعی . و روز به روز دارم بیشتر به این مسئله پی میبرم که تعداد مردهای روان پریش،خودشیفته، بیمار جنسی،و در کلامی ساده تر ک.ص خل به شدت زیاد شده . و این قضیه ترسناکه . البته که من منکر این نمیشم که خودم هم شدیدا دو...
-
اندکی روزمرگی ..
سهشنبه 15 اسفند 1402 15:16
نشسته ام در سالن انتظار مادران و با اهنگ 'وای چه کنم وای چه کنم کجا اونو پیدا کنم'ضرب پا گرفته ام.. چند تایی از مادرانِ زهلم گتمیش کوپه ای نشسته اند و تدارکات سفره هفت سین میبینند. بعضی های دیگر سرشان را در گوشی فرو برده اند و من خوشحالم از این که مجبور به معاشرت نیستم. تصمیم گرفته ام از همین خوشی های کوچک نهایت لذت...
-
بانوی سرخ پوش...
پنجشنبه 10 اسفند 1402 18:53
نشستم روی نیمکتِ رو به روی پله برقی ... خاطره های اون روزِ به خصوص رو برای خودم یادآوری کردم .لذت بخش بود ؟ اره خیلی چشمم خیلی دنبالت گشت . دنبال همون مرد با پولوشرت نارنجی .. مغزم قادر نبود با لباس زمستونی تصورت کنه . جزییات اون روز یادم مونده بود .برای منی که ادم کلی نگری هستم جای تعجب داره. یه چیزایی هست که نمیتونم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 اسفند 1402 22:10
میگه من از سر کار اومدم خسته ام. انگار من از صبح زدم و رقصیدم و قر دادم. خوب منم سر کار بودم . از صبح شستم و پختم و سابیدم و بچت و بردم گردوندم سرگرم کردم .منم از صبح جز کارتون دیدن و انجام خرده فرمایشات گل پسرت کاری نکردم. اگه فک میکنی همینا خیلی ساده و لذت و بخش ِ بیا جاهامون عوض والا
-
خاله زنکی ۲
دوشنبه 7 اسفند 1402 22:41
معمولا تو اینستا یا همین بلاگ اسکای یکی خیلی همسرم همسرم میکنه کنجکاو میشم برم ببینم چه خبره . الان هم اتفاقی یه پیجی رو دیدم که دختره پنجه ی آفتاب مهماندار بود و داشت آموزش خلبانی میدید . شوهرشم خلبان بود . اون چقدر خوشگل و خوب بود لعنتی ... ای خدا جون چرا بعضی ها رو اینجوری بغل کردی اخه.. الان از شدت حسادت دارم جر...
-
اندکی خاله زنک بازی ...
دوشنبه 7 اسفند 1402 16:50
از اونجایی که حوصلم خیلی زود سر میره ، هر چند ماه یک بار یه خونه تکونی اساسی میکنم و یه سری رخت و لباس و کیف و کفش رو میدم بره ... حالا مدتی هست که دلم نمیاد همین جوری بدم بره . انقدر مفت و مجانی دادم رفته که زورم میاد جدیدا... لذا به قیمت خیلی خیلی کم شاید در حد مبلغ خرید دو بسته چبپس ! میفروشم اینجوری هم من خوشحالم...
-
ف.ا.ک
شنبه 5 اسفند 1402 13:22
یعنی خاک تو سر این ملت کنن علاوه بر پی پی سگ رو چمنا و پیاده رو همه جا باید شاهد عن انسانی هم باشیم اه اه اه
-
تمام مردان این شهر شاعرند،و میدانند، زیباترین شعری که تاکنون یک مرد سروده است، خنده ی یک زن است...!
جمعه 4 اسفند 1402 18:13
بالاخره طلسم رو شکستم و بعد از مدت ها جلوی زر زر درونم که نمیزاشت تکون بخورم و با 'میخوای چیکار میخوای چیکار ' مغزو روانم و ساییده بود ایستادم و بالاخره کفش تق تقی خریدم . بعد از هفت و خورده ای سال ... الحق و والنصاف که خیلی خوشگلن و راضیم از خریدنشون. گرچه سایه سر باز هم کج و کوله کرد قیافشو که البته پشیزی مهم نیست....
-
تو انقدر ذوقم رو کور کردی که ،نه دیگه حوصله برگشت به تو رو دارم ،نه حوصله آشنا شدن با آدم جدید رو ...
سهشنبه 1 اسفند 1402 23:17
تعداد روزهایی که حوصله دارم انگشت شمارن.امروز از اون روزایی بود که معاشرتِ درونم قل قل میکرد . تصمیم گرفتم آرایش کردن رو به حداقل برسونم . سیاهی و ریز بودن چشمامو بپذیرم و با بزرگ بودن دماغم کنار بیام . لذا با قیافه ای به مانند مرده ای برخواسته از گور ،راهی کلاس پسرک شدیم . خودم رو به زور درون جمع مادرا جا دادم .وارد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 بهمن 1402 01:07
-
من هنوز هم از ته دل او را دوست دارم .اما اکنون آرزو میکنم که ای کاش دوستش نداشتم .او لیاقت چنین عشقی را ندارد ....
یکشنبه 22 بهمن 1402 22:57
وقتی میخوای با کسی دو کلمه حرف بزنی هیشکی نیست . ولی وقتی کار داری و دستت به جایی بنده از زمین و زمان میریزن سرت .. پ ن :احساس میکنم تلگرام دلمو زده . مثل خیلی چیزا که سریع دلمو میزنن..
-
ضرورت استفاده از وسایل پیشگیری..
سهشنبه 17 بهمن 1402 14:55
وقتی یه بچه ای قلدره ، لات بازی در میاره، شعور و شخصیت نداره ، (که البته میدونم این رفتارها کپی برداری شده از پدر عنترشه )و بچه ی من رو میزنه ، خیلی ناراحت میشم و نمیدونم چی بگم. به بچم بگم تو هم بزن ؟! بگم ولش کن خره نمیفهمه؟! اون کلامی که اون لحظه باید بگم چی باید باشه که التیام بخش باشه واسه ناراحتیه بچه م. جالبیش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 بهمن 1402 15:56
برق رفت پسرک کلاس داشت نتیجه رفت و برگشت = اسنپ گوه تو مغز برق منطقه با خسارت مالی امروز.... پ ن : این که بعضی خانم ها و دختران میتونند لوندانه حرف بزنند جوری که با حرف زدن معمولیشون ، همون سلام الیک همیشگی ، طرف پشتِ خط رو داغ کنند از هنرها و استعداد های ذاتی هست که متاسفانه من ندارم !
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 بهمن 1402 22:00
دلم س.ک.س میخواد ولی نه با همون آدم همیشگی .... . . . .
-
آشیانی گر نمیسازی ،نکن ویران دلی ....
جمعه 6 بهمن 1402 16:36
سردم است. خود را به شوفاژ چسبانیده ام. تلاس های اخرم برای متقاعد کردن این مرد برای روشن کردن شومینه بی نتیجه ماند. از فوبیای خفگی رنج میبرد. از صبح که بیدار شده ام هیچ کار مثبتی انجام نداده ام . گوشی به دست اپ های مختلف رو میگردم. بازی ، اینستا ، تلگرام ، تبدیل به مثلث عشقی من شده اند. کمی ایرج خان هم دیده ام. البته...