اگر یک بار دیگر زندگی میکردم‌...

روزهایی که‌ به کارگاه گیس بلند میرم حالم‌خوب میشه، برای چندین روز.

امروز گفتم کارگاهتون‌ دیگه بوی قدیم و بچگی های من رو‌ نمیده .گفت هیچی مثل قدیم نیست ما هم اون استاد و شاگرد قبل نیستیم ، حتی گِل ها هم عوض شدن.

همه چی شده ناخالصی

نشستیم و حرف زدیم ، خیلی وقت ها نگاهش یه مدلی میشه که میفهمم تو کله اش چی میگذره 

گاهی از حجم کمبود اطلاعات و دانش من خنده اش میگیره ، سعی میکنه جلوی خنده اش رو بگیره ولی نمیتونه، 

اگر ف قبلی بودم ناراحت میشدم ولی الان برام مهم نیست .

حرف های کاری ،بالا پایین کردن دماها،اما و اگرها،گفتن از ایده ها ، غیبت بقیه همکارها همه و همه حال من رو به طرز عجیبی خوب میکنه .

گاهی فکر میکنم کاش انقدر برای ازدواج کردن با ادمی که هیچ وجه اشتراکی باهاش ندارم عجله نمیکردم .

کاش میفهمیدم و میدونستم زندگی چیه ، 

کاش میرفتم دنبال ادمی که حرفامون بیشتر از خرید دو کیلو پیاز و سیب زمینی بود .

...all I need just right now is

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

peace of shit

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.