-
حس شگفتانگیز و عجیبیست به کسی که رهایت کرده دیگر نه نیازی داشته باشی نه احساسی...
یکشنبه 7 بهمن 1403 15:49
قرص ها رو دارم میخورم دکتره کفت که تازه از دو هفته بعد شروع تغیرات رو متوجه میشی و این روهم گفت که ویزیت نتی فایده نداره و باید حضوری تشریف عنم رو ببرم تا اونجا .... همچنان بی حوصله هستم . به شدت معتاد خواب شدم و نمبتونم به کارهای روزانه ام برسم . حوصله ی بازی با پسرک رو ندارم گرچه هر شب قول میدم از فردا مادر بهتری...
-
اگر یک بار دیگر زندگی میکردم...
دوشنبه 19 آذر 1403 19:48
روزهایی که به کارگاه گیس بلند میرم حالمخوب میشه، برای چندین روز. امروز گفتم کارگاهتون دیگه بوی قدیم و بچگی های من رو نمیده .گفت هیچی مثل قدیم نیست ما هم اون استاد و شاگرد قبل نیستیم ، حتی گِل ها هم عوض شدن. همه چی شده ناخالصی نشستیم و حرف زدیم ، خیلی وقت ها نگاهش یه مدلی میشه که میفهمم تو کله اش چی میگذره گاهی از...
-
...all I need just right now is
سهشنبه 13 آذر 1403 14:42
-
peace of shit
چهارشنبه 7 آذر 1403 20:07
-
غمگینم و با هیچ کس میل سخنم نیست...
چهارشنبه 30 آبان 1403 18:12
دلم واقعا یه کار پول ساز میخواد یه کاری که حداقل برجی ده تومن ازش دربیاد. خسته شدم از این که هیچی نمیتونم بخرم و واسه هر چیز کوچیکی باید از صد جام بزنم . کار خودم رو باید واقعا بزارم در کوزه آبش رو بخورم مواد اولیه گرون و بی کیفیت خروجی کار در حد دویست سیصد تومن هم مردم نمیخرن . خیلی غمگینم واقعا برج به برج باید بعد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 آبان 1403 12:32
تا حالا انقدر حال نکرده بودم که یکی بهم بگه مهندس:)) عجیب بود اخه کجام به مهندسا میخورد که اینجوری گفت :) خلاصه که باحال بود چسبید و خنده بر لبانم نشانید:) بعدا نوشت: ناخن کارهای محترم لطفا لاس خشکه زدن با دوس پسر هاتون رو موکول کنید به تایمی که مشتری ندارید .ماشالله یکی دو تا هم که نیستن این قطع میکنه اون یکی زنگ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 آبان 1403 14:04
ساعت رونگاه میکتم هنوز دو نشده یه دور پارک رفتیم ، بازی بزن بزن و کشتی هم کردیم موندم تا اخر شب چه خاکی سرم بریزم خوابم میاد کاش تنها بودم کاش تنها و بی مسئولیت بودم بی دغدغه حتی حال این که پاشم غذا رو داغ کنم بدم بخوره هم ندارم چند روزه غذا درست نکردم از بیرون گرفتیم و همون رو هزار بار سرد و گرم کردیم حوصله ش رو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 آبان 1403 15:15
خیلی ملت گوز و بی خودی شدیم حال ندارم بگم چرا بی خود عوضی بخیل حسود بی تفاوت زامبی پسرک رو دکتر بردم .یه سرماخوردگی ساده ۷۰۰هزار تومن آب خورد برام . اون وقت هی بعضی ها گوز گوز میکنن باز یه بیمه ی زیقی هم دادن دست جماعت دلشون خوشه چار تا داروی داخلی و به درد نخور رو دو هزار تومن ارزون تر میخرن. از راننده تاکسی زرد ها...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 آبان 1403 12:15
پسرک مریض شده اینو فقط ننه ها میتونن درک کنن، حاضریم خودمون هزار تا کوفت و درد و مرض بگیریم ولی بچه چیزیش نشه، نه که مهر مادریمون فوران کرده ها ، نه به خاطر این که دهن ادم رسما صاف میشه، پدر بچه که اصولا به یه ورش هم نیست. نهایت هنرش نشوندن بچه پای پی اس و نیم ساعت بازی کردنه ، بعدش هم داد و بیداد و کولی بازی که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 آبان 1403 14:25
خدایا توبه تو این سن و سال بعد از شوهر و بچه فکر نمیکردم کراش دوره ی جوانی هام رو ببینم و هنوز هم دلم بریزه و به تته پته بیوفتم :) در نوع خود جالب ، هیجان انگیز و شیرین بود.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 آبان 1403 21:31
از کسایی که قسطی حرف میزنن متنفرم خوب جون بکن دیگه یه ساعته دارم پیام بازی میکنم تا دو گرم لعاب طلا بتونم بخرم ازش . بمیر همه ی توضیحاته لازمه رو تو به ویس بده دیگه اه اعصاب ندارم یکی پیام گذاشته پارسال این جا چه برو بیایی داشت! چه بروبیایی بود مثلا من که چیزی یادم نیست
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 آبان 1403 12:47
دوستای دوره ی راهنمایی و هنرستان هم تو یه لِوِلِ دیگه از گوه بودن با هم رقابت میکنن. فک کن طرف گشته گشته پیدات کرده تو اینستا بعد نه لایک میکنه نه کامنت میزاره فقط استوری هاتو با دقت ذربین میندازه که سر از کارِت دربیاره فضولیش ارضا بشه. بعد پیام میده ف جون هستی میخوایم با صغرا کبری و عنترخانوم بیاییم کارگاهت. خوب برا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 آبان 1403 21:37
تنها چیزی که میتونه شدیدا بره رو مغز و اعصاب و روح و روانم ، نادیده گرفته شدنه. حالا از هر کسی میخواد باشه. ... .. .
-
چرا با غصه خوردن خودم رو به کشتن بدم ،وقتی که به هر حال اخرش قراره بمیرم
سهشنبه 8 آبان 1403 18:11
یه لفظی هست که نوجوان ها به کار میبرن به نام حاجی پشمام شدیدا کهیر میزنم میشنوم از کسی بعدی این که مردِ کاسه لیس واقعا چندش آور و منفوره .به هر کسی نمیاد این کارا ... سه این که پسرک رو برداشتم و اومدیم پاساژ گردی یه سیب زمینی زدیم با هم ، ماشین خریدیم و نیمکیلو رولت گور پدر پول و گرونی و فشار چهارم این که شلوار لی...
-
Fuck everyone who hurts me...
سهشنبه 8 آبان 1403 13:42
زیر دوش نشستم با پشتی قوز کرده و نگاهی که به سمت شکم چند تیکه ست. شر شر آب میریزه رو سرم دست میندازم لای موهام فیتو هم نتونست برای کله کچلم کاری کنه گریه اممیگیره تق تق صدای دست پسرک حالم رو عوض میکنه مامان اون تویی؟ اره مامان جان الان میام حوله به تن یه جای خالی روی تخت پیدا میکنم و میشینم. نوتیف ها رونگاه میکنم...
-
لطفا گاو نباشیم قسمت هزارو شصت وشونصدم
دوشنبه 7 آبان 1403 10:55
واقعا چیمیشه که یه زن وسط کوچه میکشه پایین و میشاشه ؟! سن و سالی گذشته اخه ازت ازگلِ خر بغلت پارکه توالت عمومی بیخ گوشت زنیکه ی الاغ حتی بچه ی پنج ساله ی منم میگه مامان چه کار زشتی داره میکنه خانمه ....
-
حیوانات مزرعه ...
شنبه 5 آبان 1403 11:12
برگشته با اون حالت فرم دستای تخمیش رو به من میگه : از این به بعد خواستین سوغاتی بیارین عقلتون رو به کار بندازین ، ببینید چی میارید ! مگه شمال اصلا انار داره که رب انار میاری ؟ عقلتون چی میگه؟ ای که لعنت به اون پسره عقب افتادت که فکر میکنه اگر واسه ننه مزخرفش سوغاتی نیاره امتیاز اون مرحله رو از دست میده .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 آبان 1403 21:33
اگر این رابطه ی جنسی رو از زندگی مشترک حذف میکردیم ، زندگی بسیار زیباتر و راحت تر و دلچسب تر نبود؟
-
برون ریزی ...
پنجشنبه 3 آبان 1403 12:05
یکی از حرکت های به شدت چیپ و بی کلاس که نشون از بیشعوری طرف داره ، اینه که برداری برای قدم نو رسیده یا خونه مبارکی یه بسته شکلات از بقالی سر کوچه طرف بخری و ببری . یعنی دلم میخواد همون لحظه تو سر بکوبونم. به خدا چیزی نیارید سنگین ترین . بسته شکلاتی که عموما حریداری هم نمیشه بلکه لز خونه ای به خونه ای دیگه در رفت و...
-
در سایه نمیر ، اثر گذار باش...
شنبه 28 مهر 1403 15:08
ایرادهای بزرگی دارم ، که نه بر خودم و نه بر دیگران پوشیده نیست.وقتی خوبت رو میگی باید بدت رو هم بگی . خیلی همه رو تحویل میگیرم . مهم نیست طرف سرایدار خونه باشه یا یه استاد قدیمی فامیل باشه یا دوس و آشنا مرد باشه یا زن همیشه تا یکی گفته سلام همچنان گرم و صمیمی برخورد کردم که یعنی فلانی تو کجا بودی که زندگی بدون تو لنگ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 مهر 1403 21:50
احساس میکنم هیچ حرف جدیدی برای گفتن در ضمینه ی کاریم ندارم. کسایی که سال ها بعد از من شروع کردن واقعا کاراشون خوبه و جلوتر از منن. و من فقط در جا زدم یا پس رف داشتم. تصمیم گرفتم اخرین سفارشات روهم بدم و دیگه کار نکنم.
-
چرا واقعا ؟
شنبه 21 مهر 1403 16:53
یکی از سخت ترین کارا برای من گرفتن پول از آشنا و فامیله . حقیقتا روم نمیشه شماره کارت بفرستم پول رو واریز کنه بعد کار رو بفرستم . شعور و شخصیت قائل میشم کار رو میفرستم بعدش انگار نه انگار اصلا به روی مبارکشون نمیارن چرا انقد ملت گاو شدن ولی من همون خر باقی موندم چرا اداپته نمیشم با این جماعت ؟!
-
مغزم درد میکند...
پنجشنبه 19 مهر 1403 22:17
سه تا تخم مرغ رو میشکنم و اماده میزارم رو میز . بهش میگم پاشو بخور ،گذاشتم رو میز . پیژامه پسرک رو با غر های مداومش تن اش میکنم. میگم هیییییییییسسسسسس بسه صدات دیگه رو مغزم داره راه میره . پناه میارم به کارگاه اهنگ شروع کارتون پدینگتون پلی میشه .. حالت تهوع میگیرم در رو پشت سرم محکم به هممیکوبم حوصله ی توضیح این که...
-
به گمانم ذهنیتی که آدمها از خود برای هم به یادگار میگذارند، از همه چیز بیشتر اهمیت دارد؛ وگرنه همه آمدهاند که یک روز بروند...
شنبه 14 مهر 1403 15:30
کاش میشد پروردگار یه جوری میچید که ما اون دوره ی قبل پریود رو نداشتیم .چی میشد مثلا. وقتی که دوران قرمز شروع میشه انگار اون کوه سیاه و زشت و کریه افسردگی وغم یک دفعه از بین میره و ققنوس وار یک آدم جدید نو زیبا شاداب جذاب و همه چی تموم زاده میشه. خدایا خلقتت رو شکر. خوب بدیهیه که الان تو این وضعیتم. فقط افکار پراکنده...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 مهر 1403 19:27
خیلی عصبانیم خیلی زیاد کلافم و احساس درد میکنم تو پای چپم . غذا رو بار گذاشتم و بادموجون ها رو خیسوندم و رفتم باشگاه. برگشتم و کر کثافت شوهر و بچه رو جمع کردن. ناهارشون رو دادم وانداختمشون بیرون. ساعت ۲بود زدم بیرون دنبال کارام و بنزین . کارها انجام شد و بنزین نزده برگشتم دنبال پسرک. موقع برگشت از خطر تصادف حتمی و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 مهر 1403 17:04
بزرگترین خدمتی که به خودم کردم همین دوچرخه سواری تو پارک بود . ایشالا ترسم بریزه باهاش خریدم برم . همچنان چشمای پیرمرد پیرزن های پارک قلمبه میزنه بیرون . چرا انقدر عجیبه براشون ؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 مهر 1403 15:40
مننمیفهمم واقعا برای چی تقی به توقی میشه میرید بنزین میزنید! کدوم قبرستونی میخواید برید هر جا رفتم نتونستم بنزین بزنم چون یه سری خاک بر سره تباه از ترس کونشون شب تا صبح خوابیدن تو جایگاها. بتمرگید سر جاتون دیگه اه از مرگ و عزراییل که نمیتونید فرار کنید.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 مهر 1403 21:36
این مداد دست نگرفتن ِ این بچه هم شدیدا رفته رو مخم . هنوز بعد سه ماه نمیتونه درست دستش بگیره . موندم چه راه سختی رو دارم باهاش برای مدرسه :(
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 مهر 1403 10:57
روز نو شروعی نو شروع دوره ی ده روزه ی تخمی قبل از پریود :( مامان بیا بازی کنیم مامان بیا بازی کنیم برای هزارمین بار :(((
-
برون ریزی های یک مادر پریشان ...
جمعه 6 مهر 1403 12:17
قبله عالم فرزند رو جهت چریدن و پریدن به پارک برده . دستش درد نکنه محبت کرده ،امروز حال ناهار درست کردن نداشتم لذا از سر صبح اعلام کردم که امروز آف هستم و املت نوش جان میکنیم. از این رو رفتن و نان تازه گرفتن ، که مجددا دستش درد نکنه خیر ببینه از جوانی و زندگی . خودم رو تو ایینه که میبینم از حال زار و داغوتم حالم بد...