مهر مادر گر بجنبد.

برای منی که همیشه از بچه و بچه داری غر زدم جای تعجب داره که این حرف رو بگم 

ولی 

خیلی از شب ها دلم نمیخواد بخوابه 

همچنان دلم میخواد بغلش کنم و به خودم فشارش بدم و ماچ بارونش کنم .

خیلی زود داره بزرگ میشه و من دلتنگِ این لحظام …

It’s all about something

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

به سختی زنده ام …

حالم خوب نیست 

حال جسمیم 

الان یک هفته بیستره که گلوم درد میکنه طوری که آب دهن رو با درد فراوون قورت میدم ،از اون ور کناره های زبونم متورم شده و دردناک که نمیتونم چیزی بخورم .

دکتر نرفتم چون دکترای نسبتا خوب هنوز تعطیلاتن مابقی که هستن کو.ن رو  صندلی نگذاشته نسخه آنتی بیوتیک میدن دستت.

حالا هی بیا و بگو خوردم ، دکی حداقل یه نگاه کن یه نگاه دقیق تر 

هییییچی 

احساس میکنم سرطان گلو گرفتم 

دیگه مرضی نیست که سرچ نکرده باشم درباره گلو

از یک طرف دندون هام به شدت اذیتم میکنن و منتظرم این تعطیلات ت.خمی تموم شه و برم جای همیشگی برای opj و باقی دردسرهاش.

سیتریزین و دیفین رو سر میکشم و استامینوفن و بروفن رو میرم بالا 

بلکه اروم شم و بتونم بخوابم .

انسان چه موجود مزخرفیه 

همین ربات ها بیان جای ما رو بگیرن به خدا 

حداقل یه اسکنی چیزی میساختن میرفتیم توش درد و مرضامون رو‌ تشخیص میداد و خود اصلاحی میکرد،

انقدر عنتر منتر قشر دکترِ سهمیه ای و بسیجی ِ بی سواد نبودیم .

به ‌خاطر تو زبانِ سکوت را آموختم تا از تو گلایه نکنم و با تلخی نگویمت که تو: تنهایم گذاشتی!

امروز ششم  عید هست 

کسالت بار روتین‌و‌تکراری و صد البته ملال اور ادامه داره .


در حالی دارم مینویسم که به توالت پناه اوردم و رو فرنگی نشستم بلکه چند دقیقه ای به حال خودم رها بشم .


حقیقتا دلم  یک سفرِ تنها و به غایت کثیف میخواد.

یه جایی برم که کسی منو نشناسه، حتی اسمم چیز دیگه ای باشه ، تو اونجا من یه مامان و یک همسر و یک دخترِ بابا نباشم .

هر غلطی خواستم بکنم 

هر چی خواستم بخورم 

هر چقدر خواستم بخوابم

لازم به تظاهر و حفظ ظاهر نباشه .

از سر اجبار حرف نزنم.

تلاش برای اروم‌ کردن ‌جو و تنش نکنم .

انگار که کر و لال هستم 

فقط سکوت باشه سکوت و سکوت 


…..


چقدر تختم رو دوس دارم .

خوابیدن رو‌

دراز کشیدن رو 

به خواب رفتن و خواب دیدن رو 

فکر میکنم سال ها بتونم رو تخت زندگی کنم اصن ، بدون این که کَکَم بگزه.

چرخه ی معیوبِ مریضی از خونه ی ما بیرون رفتنی نیست 

عین یه مثلث عشقی شده 

نوبت به نوبت بدون توقف دچارش میشیم .

مجددا افتادم 

بدن درد دارم 

سر درد 

دلم مامانم رو‌میخواد 

به وقت مریضی عین دختر بچه ای لوس و بهانه گیر میشم .

دلم میخواد مامانم باشه .برام سوپ درست کنه ،چایی تازه دم بریزه ،نازم رو بکشه و چک کنه تب دارم یا نه .

.

دو تا قرص انداختم که دومی مونده سر معدم 

حالم خوب نیست و به هذیون گویی افتادم .