اگر یک بار دیگر زندگی میکردم‌...

روزهایی که‌ به کارگاه گیس بلند میرم حالم‌خوب میشه، برای چندین روز.

امروز گفتم کارگاهتون‌ دیگه بوی قدیم و بچگی های من رو‌ نمیده .گفت هیچی مثل قدیم نیست ما هم اون استاد و شاگرد قبل نیستیم ، حتی گِل ها هم عوض شدن.

همه چی شده ناخالصی

نشستیم و حرف زدیم ، خیلی وقت ها نگاهش یه مدلی میشه که میفهمم تو کله اش چی میگذره 

گاهی از حجم کمبود اطلاعات و دانش من خنده اش میگیره ، سعی میکنه جلوی خنده اش رو بگیره ولی نمیتونه، 

اگر ف قبلی بودم ناراحت میشدم ولی الان برام مهم نیست .

حرف های کاری ،بالا پایین کردن دماها،اما و اگرها،گفتن از ایده ها ، غیبت بقیه همکارها همه و همه حال من رو به طرز عجیبی خوب میکنه .

گاهی فکر میکنم کاش انقدر برای ازدواج کردن با ادمی که هیچ وجه اشتراکی باهاش ندارم عجله نمیکردم .

کاش میفهمیدم و میدونستم زندگی چیه ، 

کاش میرفتم دنبال ادمی که حرفامون بیشتر از خرید دو کیلو پیاز و سیب زمینی بود .

نظرات 4 + ارسال نظر
تراویس بیکل سه‌شنبه 20 آذر 1403 ساعت 14:37 https://travisbickle4.blogsky.com/

شوهرت مرد خوبیه.اذیتش نکن

کجا گفتم بده ؟؟

مهتاب سه‌شنبه 20 آذر 1403 ساعت 09:14

خوشحالم برات.خیلی خوبه با کسی حرف و علایق مشترک دارین

مرسی

کوهنورد سه‌شنبه 20 آذر 1403 ساعت 07:33 http://1kouhnavard.blogsky.com

کسی که از آینده خبر نداشته، شما هم اگه میدونستید حرفاتون قراره در حد خرید پیاز و سیب زمینی باشه، احتمالا انتخابتون فرق میکرد. ازدواج فقط و فقط شانسه.

درست میگین
ولی متاسفانه من میدونستم حرفامون بیشتر از این نیست و باز چشمامو بستم

H دوشنبه 19 آذر 1403 ساعت 21:17

عزیزم گول حرفهای قشنگ روشنفکرانه‌ رو نخور .آخر همه چی توی رابطه با یه مرد میرسه به همین خرید پیاز سیب زمینی و اتاق خواب و استراحت .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد