حالا یه سال و یه ماه و یه روزه که دلتنگتم....

به گربه جماعت حساسیت دارم ،ولی نمیتونم در برابرشون مقاومت کنم ،بغلشون میکنم و انقد باهاشون ور میرم تا رو پام خوابشون ببره .

خیلی خوبن ،بسیار فهمیده و مودب 

خلاصه که گربه درمانی همانا و سرفه های تنگ همانا 

شیشه سیتریزین رو سر کشیدم و نتیجه  این که تا الان به هنگام نوشتن این پست بسیار خوابم میاد .

پسرک رو به همراه پدر فرستادم کلاس 

پروردگار رو شاکرم بابت این کلاس و نبود دو ساعته ی بچه .

کلی کار جدید ساختم و باید عکس بگیرم و تولید محتوا کنم و این قضایا .

لباس ها تو ماشین موندن و منتظر آویزون شدنن .

ظرفای ناهار و صبحونه هنوز ولو هستن.

رو بالشی قبله ی عالم نیاز به تعویض و دوخت داره .

و هزار کار نکرده که یارای انجام ندارم فعلا .


رژیمم‌ سخته 

پَر پَر افتادم رو‌تخت

گشنمه

ولی چیزی که داخل رژیم باشه و حالم رو خوب کنه که بخورم ندارم.

مثلا شیرینی شکلات با چایی :(

باید دووم‌بیارم 

همش یک هفته ست 

و من تو روز دومم‌

دلم سه پایه گوشی میخواد.بتونم فیلم بگیرم از خودم حین کار 

ولی پول ندارم 

یعنی خودمو متنبه کردم تا زمانی که کاری نفروختم از خرید چیزی خبری نیست !

یکی خریدم ولی دیجی کالای مادر قحبه خراب فرستاد و ایراد دار .



هوا چه خوب شد یه دفعه ...


شنیدن گریه بچه آزار دهندست 

چه بچه ی خودِ آدم چه بچه ی مردم :/


اینستا یه حرکتی زده  اونم اینه که استوری ملت و ریپلای کنی یه چی بگی بقیه هم میبینن!!!این دیگ چه سمیه خدایی!!:(

برادرم حجابت !

بیدار شدم ساعت ۹:۲۰ بود .

کورمال کورمال صورت شسته نشسته لباس هامو تن کردم و مَت زیر بغل رفتم یوگا.

صندل پوشیدم با جوراب سفید و شلوار کردی سفید و‌چروک.

یه تیپی که اعظم خانوم نظافتچی جلوش لنگ میندازه.

طرف لخت با یه بدن ردیفِ بی مو شکم تخت ، همراه با شلوارک داره میدوئه جلوم.

بدیهیه که این صحنه برام جذاب و همچنین خارج از عرف اومد.

همین جور که داشتم نگاه میکردم و تبارک الله میفرستادم پام رفت تو چاله و زارت افتادم.

حالا من موندم و سرافکندگی و یه شلوار خمره ای  چروکِ گِلی .!

اقا مگه مجبورید خوب جلو نوامیس ملت اینجوری بگردید.

حجاب فقط مختص ما که نیست برادرِ من .



پ ن : مسیر باشگاه از داخل پارک عبور میکند.

ریلزهایی که میزارم ۹۰۰تا ویو میخوره ۵۰تا لایک .خوب فلان فلان شده ها میمیرید لایک کنید .

واقعا چه آدم های بی خودی شدیم ما.هیچ کاری برای خوشحال کردن اطرافیانمون دوستای راه دورمون غریبه ها نمیکنیم.

واقعا راه دوری نمیره، یه خرید کوچیک از یه دوست ما رو ورشکست نمیکنه، من همیشه حامی بودم ، همیشه از همه کس استقبال کردم به گرمی.اگر استارت کاری رو زده باشه میرم در حد توانم خرید میکنم، انرژی میدم ، پست هاشو لابک میکنم، کامنت میزارم .تعریفش ر‌‌و‌میکنم، 

میگن کارما و‌فلان 

همش کصشری بیش نیست.

من که هر کار خوبی کردم هیچ‌وقت بهم برنگشت.

نه که قهر کنم و دیگه انجام ندم ها...نه بابا من خر تر از این حرفام.

همین الانم یه دوستی که مدت هاست نه دیدم و نه خبری ازش داشتم بهم زنگ بزنه و بگه ف جون فلان جا گیرم با کله میرم.

نمیدونم چرا به اینجا رسید حرفام.

اصلا اومدم صفحه رو باز کردم که یه چیز دیگه بنویسم.

پدرش بارها بهم گفته احمق

یعنی یه جوری شده که این حرف شده زینتِ خونه ی ما.

خوب طبیعتا گل پسر هم به تقلید از پدر اگر کاری خلاف میلش انجام بدم بهم همین حرف رو‌میزنه.

امشب عصبانی شدم و مثل ننه های دهه چهل تهدیدش کردم به ریختن فلفل.

با این که میدونم بچه نمیدونه اصلا فلفل چی هست.