خمیازه پشت خمیازه
عین کسایی که سیگار روبا سیگار روشن میکنن...
دکتر در دهه چهل زندگیبود یا اواخرش
با یه لبخند گشاد و چال لپ و دندون های سفید و ردیف به استقبالم اومد .
مشگل رو جویا شد
و
شروع کردم
سرار تایمی که تو اتاق بودم احساس راحتی باهاش داشتم نمیدونم چرا بعضی ها یه جورین که انگار چند ساله میشناسیشون .
انگار چشمام تار تر میبینن.
همه چیز با نگاهم کِش میاد.
میل به خوابیدنم بیشتر شده.
نمیدونم عوارض داروهاست یا جادویِ تلقین.
همسر جدیدا احساس خطر کرده .با سوالایی مثل هنوز دوسم داری ؟یا چند تا دوسم داری سعی بر دلبری کردن میکنه...
از حربه ی نخ نما و پوسیده ی زن دوم استفاده میکنه تا غیرتم رو به جوش بیاره .
غافل از این که دل شکستن های مکررش چشمه جوشان عشقم رو خشک و خشک تر کرد ...
صادقانه بخوام بگم من هم بهش بد کردم خیلی بد .خصوصا این اواخر
ولی شاید مستحق این حجم از بدی که من بهش کردم نباشه .
نمیدونم چرا بابت کارهایی که میکنم عذاب وجدان نمیگیرم.با این که میدونم خوب نیست . یا شاید گناهی که بارها بارها تکرار بشه تبدیلبه عادت میشه ...
داشتم فکر میکردم واقعا ارزشش رو داشت که برای فرار از فشارهای خونه پدری تن به ازدواج خیلی سریع دادم؟!
و از اون بدتر بدون فکر و برنامه بچه دار شدم.
منشی دکی وقتم رو عقب انداخت .این یعنی چند روز دیگه باید خودم رو تحمل کنم.میدونم دکتر معجزه نمیکنه ولی شدیدا به خودم امید میدم با دارو بتونم از این وضعیت بیام بیرون .
ناخن کاشتم
برای خوش آمد دلبر این کارو کردم .ولی بعدش دوباره پشیمون شدم .همیشه هینطورم.همه چی تا یکی دو روز حالمو خوب میکنه و بعدش شدیدا دلم رو میزنه ،حتی آدما
تا چند روز برام جذابیت دارن بعدش حتی حاضر به شنیدنِ صداشون هم نیستم .
با گوشی جدید عکس خوشگل و س.کسی گرفتم و برا همسر فرستادم.در جواب گفت این جند.ه بازی ها چیه در میاری .
همین قدر زیبا همین قدر عاشقانه ...
الان که یه موقعیت احساسی داشتم و لالایی پسرک هم داره میخونه دوس دارم بنویسم باز ..
ادمِ جالبی نیستم ...
اخلاقم تنده
قیافه درست حسابی ندارم .سواد آنچنانی ندارم .حتی نمیتونم راجع به کاری که قبلا انجام میدادم دو کلمه حرف بزنم ،من حتی نمیتونم احساسم رو کامل و روان و شیوا بیان کنم .
همیشه پرِ حرفم ولی عاجز از گفتن.
کارِ بد به کَرات انجام میدم
خیانت میکنم اول به خودم بعد به همسر
همه اینا رو دارم
ولی همیشه و همیشه خدا بهترین ادم ها رو گلچین میکنه و جلو راهم میزاره .
تا اگر غلطی هم میخواد ازم سر بزنه با ادمای عوضی و بی خود نباشه .
دوستت دارم خدا جون .
همیشه خیلی بهم حال دادی.
هیچ وقت نگفتم که نیستی ،تو همیشه بودی هر لحظه همه جا کنارم.
فیلترینگ با همه بدی هایی که داره و بر کسی پوشیده نیست یه خوبی هم داره .اونم اینه که خیلی ها جوابتو نمیدن یا تو جوابِ خیلی ها رو نمیدی بهونه ات هم اینه که فیلتر شکنم قعطه یا به خدا هر کار میکنم وصل نمیشه..
مثل دوران کرونا
که همه مهمونی و مسافرت و رستوران رفتنشون به راه بود ،ولی وقتی میگفتی فلانی ببینمت در جواب با
چشمانی از حدقه دراومده میگفتن کرونااااستاااا...
از این که اینستاگرام هم قطع شده خیلی راضیم .جدا از جنبه های اطلاع رسانی و آموزش و این قسمت هاش،همین که مجبور نیستم مسافرت های انچنانی و سفره های رنگین و لاو ترکوندن ملت با شوهراشون رو ببینم بسی راضی و خشنودم .حالا شاید بگین چه ادم بخیل و نظر تنگی هستم که باید بگم بله هستم واقعا!
جان جدتون وبلاگتون رو یه دفعه نبندین .قلبم درد میگیره .من عادت دارم بهتون.همه اونایی که دوس دارم و روزی چند بار چک میکنم .
با شما هم هستم تراویس جون :/