هنوز هم وقتی مریض میشم دلم مامانم و میخواد .بیاد بشینه لبه ی تختم ،داروهامو بیاره ،چایی لیمو عسل و سوپ مرغ درست کنه ،دست زبر و پر از خط و خشش که بوی جعفری و شوید میده رو بزاره رو پیشونیم و بگه داغم و ابراز نگرانی کنه .

...


تاوان اشتباه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

برکه ی بخت من از ماهی دلمرده پر است

به قصد دیدن فیلم عاشقانه با صحنه های اروتیک زیاد تلویزیون رو روشن میکنم. 

بالا پایین میکنم ، فیلم ماسک ساخته ۱۹۹۴ میاد جلو چشمم

همبن رو‌ پلی میکنم، 

قدیمیه و هر چیزی مربوط به قدیم باشه خوبه.

زیرنویس نداره ، صدا هم که نمیشه بلند کرد، 

دست زیر چونه زل میزنم به صفحه،

هواسم نیست ، فکرام در هم و مشوشه، 

صدای هایده از واحد بالایی میاد 

بعد از چهار سال و اندی برای اولین بار با پدرش خوابید 

خسته شدم از سرو کله زدن با بچه ،لجبازی هاش نخوردن هاش کج خلقی هاش ، 

بیزار شدم از هر دوشون 

حرف زدنم نمیاد نوشتنم نمیاد 

حالم از عالم و آدم بهم میخوره از خودم بیشتر ...

از اینایی که همسرم همسرم‌میکنن.

از اینا که که زرت و زورت میگن خانومم اینو‌گفت خانومم اونو گفت .

از شنیدن این دو تا واژه کهیر میزنم .

از مردایی که حلقه دستشون میکنن هم همچنین .

کلا نفرت و خشم همه وجودمو گرفته .


سگهای نگهبان ..

دلم میخواست تو زندگیم یه رایدر داشتم ، که با دلسوزی و‌محبت بهم قوت قلب و دلگرمی میداد و میگفت ،اشکالی نداره من اینجام فکرشو نکن ، درستش میکنیم...

اومدم بنویسم از خشم و ناراحتی 

ولی چه فایده 

نمینویسم دیگه .فایده ای که تا الان نداشته .پس ننویسم بهتره .

عوضش میخوام از آدم های رهگذرِ حال خوب کن بنویسم .

از این آدم امن هایی که جدیدا مد شده میگن .

از اینایی که یه ردی رو روانم میزارن ، با خاطره هاشون ،حرفاشون ،عکس العمل های لحظه ایشون ..


ف نوشت:امروز تولد یکی از همون آدم هاست.


بوی تینر تا مغز استخونم رسوب کرده..

خونه بازسازی میکنی خیره سرت ، خبر مرگت که تمیز بشه .

تا یک ماه بعدش  هم باید تِرمالی رنگ کارو عمله و بنا رو بسابی.


هیچ کس تو این خراب شده کار بلد نیست انجام بده.

ادعامون هم کون خر و پاره کرده.