بی خیال تمام آنها که کامم را در زندگی تلخ میکنند....

*امروز یه خانمی بهم گفت بد ریختِ بد ذات .
این رو با تمامِ وجودش گفت ‌.
مملو از حسِ نفرت .
انگار من مسئولِ تمام ناکامی هاش بودم .
من اجاره نشینش کردم .
من بودم تریاکیش کردم .
منم که همه چیز رو چهارصد برابر کردم .
حالا شاید بد ریخت رو قبول کنم ولی بد ذات اصلا تو کتَم نمیره .
از وقتی این حرف رو شنیدم دپرسم .
قبلا شنیده بودم کلمه ها قدرت دارن ولی واقعا فکر نمیکردم تا این حد .

هیچی نگفتم ...
گفتم حق با شماست .درسته .خداحافظ شما .‌
و در اخر بلاک کردم شماره رو

این بلاک کردن خیلی خوبه .بلاک کردن یعنی با تمام وجود به طرف مقابل میگی
گورِ پدرت
ک*نِ لقت
ری*م دهنت
بدون این که واقعا بخوای بگی .
و در اخر سبک بال به ادامه زندگی میرسی.

...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

کتاب راهنمای کامل والدین رو گذاشتم جلوم که بخونم.
فقط ورق میزنم و سر تیتر ها رو میخونم.
میخوام ادامه مطلب رو بخونم ولی نمیتونم .کلمه ها تو هم فرو میرن .نمیتونم تمرکز کنم چی دارم میخونم اصن
چشمام سنگین میشه
سرمم سنگینه
شاید چون نزدیک دوران قرمزم هست .
به اون روزایی فکر میکنم که خوره کتاب بودم.
چقدر کتاب میخوندم.
به همه هم میگفتم جان جدتون به من کتاب هدیه بدین من دوس دارم بیشتر از هر چیزی .
کتابخونه خفنی داشتم.
بزرگ توی اتاقم در خانه پدری.
کتاب هامو دسته بندی کرده بودم .
تخصصی هنری ها رمان مجلات و روانشناسی و انگلیسی..
حیف که بعد ازدواج مادر عزیز همه رو کارتن کرد.
یه سری ها تو انبار یه سری ها سر از ناکجا آباد.



احساس گر گرفتگی دارم.



چه جمعه دلگیرو مزخرفی...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خواب زدگی ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.