خمیازه پشت خمیازه عین کسایی که سیگار روبا سیگار روشن میکنن ... دکتر در دهه چهل زندگیبود یا اواخرش با یه لبخند گشاد و چال لپ و دندون های سفید و ردیف به استقبالم اومد . مشگل رو جویا شد و شروع کردم سرار تایمی که تو اتاق بودم احساس راحتی باهاش داشتم نمیدونم چرا بعضی ها یه جورین که انگار چند ساله میشناسیشون . انگار...
داشتم فکر میکردم واقعا ارزشش رو داشت که برای فرار از فشارهای خونه پدری تن به ازدواج خیلی سریع دادم؟! و از اون بدتر بدون فکر و برنامه بچه دار شدم. منشی دکی وقتم رو عقب انداخت .این یعنی چند روز دیگه باید خودم رو تحمل کنم.میدونم دکتر معجزه نمیکنه ولی شدیدا به خودم امید میدم با دارو بتونم از این وضعیت بیام بیرون . ناخن...
الان که یه موقعیت احساسی داشتم و لالایی پسرک هم داره میخونه دوس دارم بنویسم باز .. ادمِ جالبی نیستم ... اخلاقم تنده قیافه درست حسابی ندارم .سواد آنچنانی ندارم .حتی نمیتونم راجع به کاری که قبلا انجام میدادم دو کلمه حرف بزنم ،من حتی نمیتونم احساسم رو کامل و روان و شیوا بیان کنم . همیشه پرِ حرفم ولی عاجز از گفتن. کارِ بد...