خدایا توبه 

تو این سن و سال بعد از شوهر و بچه 

فکر نمیکردم کراش دوره ی جوانی هام رو ببینم و هنوز هم دلم بریزه و به تته پته بیوفتم :)

در نوع خود جالب ، هیجان انگیز و شیرین بود.

نظرات 13 + ارسال نظر
شیرین دوشنبه 14 آبان 1403 ساعت 08:10

حال خیلی عجیبیه واسه منم اتفاق افتاده
باورت میشه من حتی ازمحلشون ردمیشدم تپش قلب میگرفتم
تااینکه یه شب محرم بود من 7ماهه بارداربود باهمسر داشتیم ازخیابونشون ردمیشدیم وسط دسته عزاداری داشت آبمیوه پخش میکرد
وقتی سینی رو گرفت جلوم
قلبم وبچه باهم داشت میومد تودهنم
یادش بخیررر
جوانی هم بهاری بود وبگذشت

چه خوب :)
حال و احوالِ شیرینت مستدام

یه دوست یکشنبه 13 آبان 1403 ساعت 22:16

من عشق دو‌آتیشم رو دیدم ولی هیچ حسی بهش نداشتم انقدی که از چشمم افتاده بود

سوری یکشنبه 13 آبان 1403 ساعت 21:58

نه بابا اندازه خودمم

نه خیلی کوچیکتری
جدی میفرمایم

قره بالا یکشنبه 13 آبان 1403 ساعت 20:06

از اونجایی که در من دریاست و رو عالم و آدم کراشم فلذا در هر زمان و مکانی قلبم در حال کوبیدنه

تو هم مث خودم یازیخی باجی

سوری یکشنبه 13 آبان 1403 ساعت 12:17

۳۸ سالمه

are you fucking kidding me!!!
چقدر بی بی فیسی

روشن یکشنبه 13 آبان 1403 ساعت 10:01

چه حس قشنگ و لطیفیه این حس ...
قشنگ ته دل آدم قنج میره،

از بس زندگی ملال آور شده روحمون خسته ست، این اتفاقات حکم معجزه رو پیدا می کنه.
یادمه بعد از دنیا اومدن پسرم اینقدر چرخه ی شیر، پی پی، بد اخلاقی همسر، بی خوابی خودم، دخالت مادرشوهر ضحاک تکرار شده بود دلم میخواست یه زلزله ی نسبتا خفیف بیاد که یکم تنوع و هیجان بده به زندگیم.
همین قدر تباه و گناهی

اره
یه جوریه
باحاله دوس داشتم
تا اخر شب بهش فکر میکردم و رویا پردازی
کاش اینو میگفتم کاش یه جور دیگه رفتار میکردم :)
قشنترینش گر گرفتن آدمه
میدونم
بعد از دنیا اومدن بچه زندگی زیرو رو‌میشه
البته نه واسه همه ی زن ها

سلام یکشنبه 13 آبان 1403 ساعت 09:36

با درود
ما یک پامون اینور است یک ما اونور
و منتظر سنگ لحد هستیم هم همین حس را داریم چه برسد بشما که جای نوه ی من هستی

خدا نکنه
شما هنوز جوانید

سوری شنبه 12 آبان 1403 ساعت 22:16

مادر دم دمای ۴۰ سالگیم ولی انگار آدم هرچی آزادتر دلش هم رهاتره

شوخی
من فکر میکردم نهایتا ۲۸ اینا باشی

شادی شنبه 12 آبان 1403 ساعت 20:35 http://Manrabekhan.blogsky.com

:))) دارم توی ذهنم دنبال کراشی که داشتم می گردم،ببینم چیزی یادم میاد یا نه

نسیم شنبه 12 آبان 1403 ساعت 19:37

برا من محاله چون ایران نیست

ایشالا خودت بری اون‌ور

مهتاب شنبه 12 آبان 1403 ساعت 18:35

خیلی حس خوبیه اتفاقا

اری

تراویس بیکل شنبه 12 آبان 1403 ساعت 17:21 https://travisbickle4.blogsky.com/

عه،واقعا؟
من فکر میکردم دیگه بعد از یه سنی و زن و بچه اگه مثلا کسی رو ببینم که یه زمانی دوستت داشتم هیچ حسی بهم دست نده.
پس اینجوریه،آخی،حتما کلی خوشحال شدی

منم همین فکر و میکردم
جالب بود
قلقلکی شدم :)

سوری شنبه 12 آبان 1403 ساعت 14:49

دل من چرا اینطوره رو هیچکس کراش نیست هیچکسو دوست نداره تازه آزادم هستم برای شیطونی

پیش میاد ایشالا
هنوز وقت داری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد