نشستم رو نیمکت پارک
با خمیازه های مکرر دهنِ خودم و ملت روصاف کردم.
مودمپایینه از صبح
حوصله پدر پسر رو ندارم .
حال ندارم با دوستای پارکیم حرف بزنم.جا به جا میشم.
دارم سعی میکنم دلیل کسالتم رو پیدا کنم.
شاید کم خوابم، شاید کار زیاد میکنم و استراحتم کمه.
احتمالن همین باشه.
باید شام بزارم ، نون بخرم، پسرک رو شهربازی ببرم ، غذای فردا رو بار بزارم ،کوه ظرف های کثیف رو بشورم ،
سرحال و ترگل ورگل و با حوصله باشم برای قبله ی عالم.
اخ که این اخری از هر کاری سخت تره ..
ویتامین ب ۱ ۳۰۰ بخور
اشتهام رو شصت برابر میکنه
پسرت رو نذار مهد مهدها جاهای خوبی نیستن. پیش دبستانم بذار مدرسه برخورد بهتری دارن.
تو کارهای هنری پول هست فقط باید سلیقه بازار دستت بیاد. مثل خودم هنر مدرن رو دوست دارم.
تازه کار هنری ی نوع تراپی هست از همه جیز فارغ بشی. چون اگه دل مشغولی باشه کار خوب در نمیاد.
گاهی باید آدم ها رو ندید و تلاش کرد رفتارشون رو ندید گرفت که خیلی سخته
مهد که خوب مهدای خوب واقعا گرونن، سه برج رو یک جا میگیرن و سی چهل میلیون واقعا زیاده و پدرش نمیده همچین پولی رو.
پیش دبستان هم ایشالا سال بعد بتونم یه دولتی هیئت امنایی پیدا کنم میزارم حتما.
دقیقا من بیشتر برای حال خوب کردن کار میکنم .
پاشو برو سرکار .
اگه میخوای بگی منتظر دستور تو بودم ،دستور دادم . پس برو .
از گل بازی پول در نمیاد.
بری سرکار از صبح خروس خون باید مثه سگ بدوی تا بوق همون سگه . دیگه وقت نمیکنی به چوس بازیای تاج سرت حتی فک کنی.
پسرتم بزار مهد و خلاص . حرف گوش کن مادر.
چشمگلم