روزهای خوبی نبود،اما من در همان روزهای سخت نیز تو را دوست داشتم ..

همسر عزیز از از جان به سفر مجردی رفته .

هرزگاهی با لفظ عشقم و عزیزم پیام میدهم و واژه هایی به مانندِ دمت گرم دریافت میکنم!

گویی با مشتری های مغازه صحبت میکند ، آنهایی که بعد از واریز پول تماس میگیرند.

من هم خانه نشین شده ام 

گهگاهی با پسرک برای گذران وقت به پارک و پاساژ و پیاده روی میرویم ولی افسوس که پسرم از تنهایی دو‌نفره ی مان لذت نمیبرد.

چند صباحی ست که اندر کفِ غیرت و مردانگی احمد آقا سرایدار شده ام.

نوع برخورد با دردانه همسرش را دوس دارم.نمیگذارد خانم دست به سیاه سفید در امور ساختمان و‌کمک به خانم ها بزند.بدجور هوایش را دارد.

البته در این گیرو داره پارکینگ نشینی جهت تسهیل در امر دوچرخه سواری پسرک و‌معاشرت با همسایه ها، نظرم به همسایه طبقه بالایی نیز جلب میشود.

آقا سعید دو‌پسر دارد.یکی خارج نشین است و دیگری ور دل ننه و اقایش است.

همین را بس که پدر از پسر بی نهایت کراش تر است.دقیق نمیدانم چند ساله است  صدای گیرا و رسایی دارد.به وضوح سلام و االیک ‌و‌احوالپرسی میکند.

توانایی شوگر ددی شدن را کاملا دارد.شاید هم شوگر کسی باشد ما را چه به این کارها.

نظرات 3 + ارسال نظر
شادی دوشنبه 5 شهریور 1403 ساعت 21:25 http://Manrabekhan.blogsky.com

سلام
حیف این اقای همسایه همسر دارن. وگرنه برای مخ زنی خوب بود. البته از من یکی مخ زن در نمیاد

از منم همچنین

یه مرد یکشنبه 4 شهریور 1403 ساعت 22:45 http://Whiteshadow.blogsky.com

قره بالا یکشنبه 4 شهریور 1403 ساعت 22:44

عزیزم ما گند زدیم با انتخابامون

اب هم قطع است ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد