شکم پارگی ...

رمضون تموم‌ شد و یه حلیم به من نرسید :( 

چرا انقد کم درست میکنین اخه .زرتی تموم‌ میشه. ملت هم که به یه پیاله کوچولو راضی نیستن . کیلو‌ کیلو میبرن . 

خوب بزارید به همه برسه دیگه لامصبا ...

باید از همان دور دوستت میداشتم ، از نزدیک نا امید کننده بودی..

هر روز صبح ، بعد از انجام مراسم خاصِ وزن کشی ، میرم رو ترازو ..

دریغ از صد گرم که بیام پایین ..

غذارو به شدت کم کردم جوری که عصبی میشم از گشنگی و نخوردن نون و برنج .

ورزش نمیکنم چون تو خونه نمیتونم.

بعله باید گروهی باشه و زور بالا سرم و با اهنگ و آیینه قدی .

چرا باشگاه نمیرم؟ 

چون‌ درگیر این بچم هنوز ...


به هنگام جا به جا کردن لباس های زمستونی به تابستونی ، پیرهن صورتی  که خودم گلدوزی کرده بودم اومد بیرون.

به کل یادم رفته بود همچین چیزی رو داشتم.

بوش کردم ولی جز بوی موندگی لباس تو کمد چیزی نصیبم نشد .

پوشیدمش هنوز اندازم بود .

آدما تو‌زندگی‌ آدم‌ میان و میرن  ، ولی یادگاری هاشون‌ میمونه دیگه .یه روزی یه جایی یقه تو میگیره ...


داریم به ماه ملکوتیه اردیبهشت نزدیک میشیم ..

بیا برگردیم به هم من حاضرم ... تو نیستی و من هنوز عاشقم ...

روانم آشفته ست . گردنم درد میکنه . کلافم باز.

میدونستم بعد از تعطیلات مجدد یه طوفانی خواهیم داشت.

نمیتونم دو طرف رو حفظ کنم .

این سر درگیری پدرم هست .مهربان دلسوز ولی به شدت ترسو و دهن بین و غیر منطق . 

این سر هم سایه سر که عقلا و قانونا حرف هایی که میزنه درست تره .

و منی که باید مراعات حال پدر مریض رو بکنم در عین حال اب سردی باشم برای دیگ‌جوشانِ همسر .


دارم یه کارهایی میکنم که نباید .

یه چیزی رو تازه فهمیدم ، هر زمان که کم میارم ، کلافم ، راه حلی پیدا نمیکنم، مغزم تا خشتک پر از فکره میرم دنبال کارهای ممنوعه.




بعضی روزا واقعا از بچه داری کم میارم .

آرزو میکنم که کاش نبود کاش به وجود نمیاوردمش .

کارایی که میکنه لجبازی هاش واقعا به ستوه میارتم .

بچه از همون روزی که نطفه اش بسته میشه دردسراش شروع میشه و تا زمانی که اون سنگ لحد رو بزارن روت تو قبر همچنان اسیرشی .

من که یه همچین غلطی رو کردم و اعتراف میکنم که گوه خوردم .

ولی واقعا  درک‌ نمیکنم چرا یه سری ها با کلی هزینه ، کلی گریه زاری ، نذر و نیاز به درگاه الهی ، میخوان بچه دار بشن ! 

 که چی بشه مثلا .

یکی دیگه خلق کنی که بیاد آرامش و آسایش و کارِتو ، علایقتو ، هیکلتو‌، مهمتر از همه روانت و کلا به گا بده .که چی ؟! 

 

اخر سرم بعد این همه مصیبت یا میشی مامان بده ، یا کافی نیستی ، یا داری کم میزاری ، یا همه چی تقصیرِ ننه هست .

 

این حرفارو فقط اینجا میزنم 

جایی دیگه بزنم به جرم نامادری بودن سنگساره کلامی م میکنن.

 از این که میبینم  دو سال دیگه مدرسه داره 

دردسرای یادگیری بشین بالاسرش درس بخونه ، نخونه، بعدش بلوغش بعدش تو روم‌ ایستادن هاش ، بعدش سیخ شدن دولش ، بعدش امروز عاشق شدن فردا فارغ شدن هاش ، 

وواای خدا من نمیکشم‌ واقعا:( 

میخوام چیکار کنمش نمیدونم. 

خسته ام خسته ..


حاوی الفاظ رکیک .اگه میخوای غلط املایی بگیری و بری بالا منبر اصلا نخون‌.مرسی

از چه نوع سفر هایی نفرت دارم.؟

از این که برم شمال یا هر قبرستون‌ دیگه ای و مجبور باشم با یه سری آدم غریبه یا غیر غریبه بچپم‌ تو‌ ویلای نیم تری ، تو عن و گوه ِخودم و سایر بستگان غوطه ور بشم از کمبود جا . ! 

حرف بزنی میگن‌ مسافرته دیگه ، یکی دو‌روز تحمل کن ، معلومه خونه خود آدم نمیشه، بابا اومدیم خوش بگذرونیم و الی اخر ...

حالا بیا به این ادم ها حالی کن بابا ، من مریضم ، من روانم داغونه ، من نرمال نیستم ، من باید همه چیزم ارگانایز شده باشه .همه چی سر جای خودش باشه ، همه چی مرتب باشه . 

اگر نباشه عصبی میشم ، کسل میشم ، شارژم میکشه پایین .

بابا به خدا من ادم گوزی نیستم  فقط مدلم با بقیه فرق داره.


من آدمه هتلیم .

با اهِن و تولوپ برم هتل . اتاقم تمیز و مرتب باشه .صبحانه و ناهارم به جا باشه ، تو یه محیط تر تمیز باشه.چرت و خوابم سر جاش باشه .اقا جون من در طول روز باید یه تایمایی رو برم تو غار تنهاییم تا دوباره شارژ شم واسه باقی روز .

که دوباره تیپ‌ بزنم چیتان پیتان کنم برم بیرون .

دور بزنم و معاشرت کنم .

بعله 

به من این مدلی خوش میگذره .

نوع سبک مسافرتیم با سایه سر کاملا متفاوته، و ابن خودش باعث بحث و دلخوری میشه ...