چقدر تختم رو دوس دارم .

خوابیدن رو‌

دراز کشیدن رو 

به خواب رفتن و خواب دیدن رو 

فکر میکنم سال ها بتونم رو تخت زندگی کنم اصن ، بدون این که کَکَم بگزه.

چرخه ی معیوبِ مریضی از خونه ی ما بیرون رفتنی نیست 

عین یه مثلث عشقی شده 

نوبت به نوبت بدون توقف دچارش میشیم .

مجددا افتادم 

بدن درد دارم 

سر درد 

دلم مامانم رو‌میخواد 

به وقت مریضی عین دختر بچه ای لوس و بهانه گیر میشم .

دلم میخواد مامانم باشه .برام سوپ درست کنه ،چایی تازه دم بریزه ،نازم رو بکشه و چک کنه تب دارم یا نه .

.

دو تا قرص انداختم که دومی مونده سر معدم 

حالم خوب نیست و به هذیون گویی افتادم .


نظرات 1 + ارسال نظر
تراویس بیکل چهارشنبه 6 فروردین 1404 ساعت 08:04 https://travisbickle4.blogsky.com/

ایشالا بهتر بشی.استراحت بکن عزیزم

چشم مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد