پسرکِ از همه جا بی خبر خوابید .
به مانندِ قرص ماه .
پیشونی بلند ،مژه های کوتاه ولی پر .چشمای کوچولوش،دماغ دهنِ فسقلیش. سبیل های کم پشتِ گوشه ی لباش.
حتی یک ساعت هم نمیتونم نبودن و ندیدن ش رو تحمل کنم .
پدرِ پسرک اما ، رفت که چند روزی مهمانِ دوستان ِ عزیزتر از همسر و فرزندش باشه.رفت چون از نظرش همه چی تکراری شده .
اخرین بار اعتراض کردم .
به خاطر خودم نه ، به خاطر پسرم.
نادیده گرفت .
نشنید .ندید.براش مهم نبود و نیست .
اشکِ حلقه شده تو چشمام رو ندید . زل زد تو همین چشم ها گفت تکراری شدی ...
من ولی با خودم لج کردم ،با زندگیم ، با ابرویی که نفس های اخرش رو میکشه.
نقش قربانی رو بازی نمیکنم.
دل هایی بردم به خطا به غلط به قصد با نیت یا بی منظور ..
همیشگی نیست
تموم میشه یه روز...
...
ف نوشت: فیلر و تزریق لب و اینا خیلی خوب و قشنگه ، ولی قشنگترش اینه ، قلوه ای و کبود شدنش ناشی از بوسیدن های مکرر حضرت یار باشه ..
بوس به صورت اهورا جان
فداتون
پسرک قشنگ
بنظرم ادم حتی اگر تکراری هم باشه خیلییییی بهتر از اینه که بی معرفت باشه
قشنگگفتی
خدا تو رو برای پسرک و پسرک رو برای تو حفظ کنه
واقعا مادر بودن چقدر عجیبه...
فدای مهربونیات
چندبار خوندم و فقط دلم خواست بیام محکم بغلت کنم
همیشه واسم جای سوال بوده چرا کسی که شخصیت ناپایدار و بی تعهد داره وارد رابطه جدی یا ازدواج میشه!
امیدوارم پسری که تربیت میکنی پر از عشق و محبت باشه, اول خودشو بعد بقیه رو دوست داشته باشه و یه روزی پارتنرش با همه وجود ازت تشکر کنه و چرخه معیوب شکسته شه
قربونت عزیزم
تو اینستا گرام یا یوتوب کلیپ های دکتر هلاکویی رو پیدا کنید و تماشا کنید. آدم رو خیلی خوب راهنمایی میکنه
چشم پسرم
یه بوس از طرف من به لپ خودت و پسرک
یه مشت هم حواله میکنم به فک اون همسر نامحترم
الحق که مارال سان
از تصور چهره نمکین پسرک دلم غنج رفت

هییییی چی بگم ف جان
دلت لبریز از آرامش عزیزم
قوربان محبتت
بی شرف پدر... تحمل شرایطی که داری خیلی ناراحتم میکنه
کاش آقایون بدونن اگر زنی محبت نبینه سرد میشه و دل و چشمش بدنبال اون محبت میگرده.
نگران تراویس هستم. نکنه برای مهریه مشکلی براش ایجاد شده باشه. کسی شماره ای، راه ارتباطی ازش نداره؟
گمون نکنم
احتمالا رفته تو غار تنهایی مردانه
مثل نمام واقعیت ها که عین ته خیار تلخ میشن
دوباره واقعیتی تلخ خوندم ، بخت بد این هست که زخم های روحی مرهم ندارن ( هر چند امروزه ویروس این زخم اپیدمی پیدا کرده)
سعی کنید از این زخم و درد بزرگ بجای درگیر شدن و از خط خارج شدن کاری بزگ بسازید
یاد شعری از امین پور افتادم:
من تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
زیبا بود عابر پیاده جان
ممنونم
بله بله حتما همینه که شما میفرمایید
شک نکن حتی یه درصد
بوس به تو و پسر زیبات
یه کاری که دوس دارین رو شروع کنید و توی یک سال مستقل بشید براتون پر از انرژی و لذت خواهد بود
چه پست جالبی!
از عشق مادرانه شروع شد، با گلایه های زنانه ادامه داشت و به آغوش یار ختم ...
بچه ها معصومن و وقتی خوابن صدها بار بیشتر ...
بعضی آدم ها هیچ وقت و به هیچ چیز تعهدی ندارند و این به ذات نداشته شون برمی گرده ...
گاهی دل به هیچ صراطی مستقیم نیست خانم فِ جان...
لبانتون همیشه پروتزی باد ...
من همیشه پستام جالب و جذابه
دقیقا مثل خودم
ای جانم
خدا کمکت کنه
چرا
همسر چرا دل میشکنه
حداقل با بچهش مهربون باشه.
ای بابا